«بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» رو که میخونی اونقدر غرق نوشتههای کتاب و داستانهای واقعیاش میشه که مثل من دلت نمیخواد این داستانها تموم بشه. داستانهایی که قصه واقعی «دیوید سداریس» نویسنده کتابِ. کتاب طنز شیرینی داره و وقتی این طنز بیشتر به دلت میشینه که میفهمی سداریس داره از یک واقعه تلخ در کودکی یا نوجوونیش حرف میزنه اما اونقدر این واقعه رو شیرین و جذاب و با طنز دلنشین تعریف میکنه که اصلاً اون تلخی به چشمت نمیاد. از همه مهمتر اینکه این طنز توی ترجمه هم منتقل شده. هر چند یکی دو تا داستان آخر چندان جذاب نبود که شاید به قلم خود نویسنده برمیگرده.
بعد از مدتها یک کتاب طنز خوب خوندم با این تفاوت که داستان زندگی خود نویسنده بود. نویسندهای که توی زندگیاش خیلی موفق نبوده و با زبان طنز داره میگه که حتی بیعرضه و خنگ هم بوده. چند داستان اول کتاب که نویسنده از پدرش و بعد از تدریس خودش توی دانشگاه میگه فوقالعاده زیباست. شبهایی بود که من تا دیر وقت بیدار بودم و دیگه خیلی حس و حال کتاب خوندن نداشتم اما وقتی یه داستانش رو شروع میکردم به خوندن اونقدر غرق داستان میشدم که دلم میخواست تا آخر اون داستان کوتاه رو بخونم ببینم چی میشه.
کتاب «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» نوشته «دیوید سداریس» ترجمه «پیمان خاکسار» رو نشر چشمه با قیمت 11 هزار تومان منتشر کرده و از اون کتابهایی که من به همه توصیه میکنم بخونن.
جلالآباد را خوانده بودم و بنبست آینه را شنیده بودم؛ با آن صدای خشدار و لطیف محمد صالحعلا و حالا چشمم که به نام محمد صالحعلا به عنوان نویسنده روی جلد سبز و سفید با دو پرنده مشکی روی تک شاخه درخت افتاد فوری کتاب «اجازه میفرمائید گاهی خواب شما را ببینم» را جزو کتابهای انتخابی برای خریدم قرار دادم و همان روز کتاب را خواندم.
کتاب فوق از انتشارات پوینده 7 داستان دارد. هر کدام از داستانها 3 یا 4 صفحه بیشتر نیستند غیر از داستان «به حجله رفتن زن بیوه» که طولانیتر از بقیه است و بعد از آن «بنبست آینه». همه داستانها یک غافلگیری انتهایی دارند و یک هیجان میانی که خواننده را همراه خود تا انتها میبرد. داستانها هم عنصر خیال دارند و هم واقعیت؛ هم در ایران میگذرند و هم در شوروی. «بنبست آینه» توصیفهای جزئی زیادی دارد طوری که هنکام خواندن فضا دقیق در ذهنم مجسم میشد و نیز غافلگیری و ضرب داستانی خوبی دارد و دعوای داخل مینیبوس کارکنان و همکاران تداعیکننده برخی حرفهای همسرش در ذهن زوج داستان است تا با همان ذهنیت از بحثهای داخل مینیبوس به دیدار همسرش برود و بعد ماجرای جالبی رخ دهد که در نهایت سوء تفاهم ایجاد شده با صحنه دیگری رفع شود، درست مثل یک فیلم سینمایی.
کتاب «اجازه میفرمائید...» را که بخوانید با چندین فضای متفاوت آشنا میشوید و مطمئنید که مجموعه داستان خوبی خواندهاید.
فرشته احمدی را با کتاب پری فراموشی به خاطر داشتم که کتاب فوق تندیس کتاب برگزیده کتابفروشان را در جایزه «روزی روزگاری» در سال 1388 دریافت کرده. وقتی در نمایشگاه کتاب و از غرفه نشر ققنوس چند رمان خوب خریدم، با وجود آنکه کتاب داستان خوانده و نخوانده زیاد داشتم اما دوست داشتم که یک کتاب داستان خوب هم بخرم و چه کتابی بهتر از کتابی که نویسنده اش را می شناختم. کتاب " سارای همه " با طرح جلد یک پیراهن مجلسی قرمز جلب توجه کرد که این طرح با نام کتاب نیز همخوانی و سازگاری دارد.
این کتاب 143 صفحه ای دارای 11 داستان کوتاه است که داستان های سارای همه با 30 صفحه و داستان سفید تنها با 3 صفحه کوتاه به ترتیب بلندترین و کوتاه ترین ذلستان های این مجموعه هستند.
نکته جالب در مورد این کتاب این است که برخی نام ها در داستان های مختلف تکرار شده است مانند نام آرش یا شهرزاد. نکته دیگر آنکه برخی از داستان ها در عین رئال بودن، بو و رنگی از سورئال نیز به خود می گیرد و این سورئال بودن اصلاً توی ذوق خواننده ای مثل من که دوست دارد داستان های رئال بخواند، نمی زند و همین نکته این مجموعه را از دیگر مجموعه های داستان کوتاه متمایز می کند.
داستان سارای همه که نام کتاب نیز نام همین داستان آخر کتاب است، غافلگیری بسیار جالبی در انتها دارد. هرچند این غافلگیری از همان ابتدای این داستان به چشم می خورد و از همان نقطه شروع به خواننده می گوید که با یک داستان متفاوت روبروست. داستان تلویزیون را خیلی پسندیدم. داستانی که با تصویرسازی فوق العاده، تفاوت ساختار ذهنی زن و مرد را در قالب یک داستان 10 صفحه ای توضیح می دهد. اینکه زن ها برای گفتن حرف دلشان زیاد مقدمه چینی می کنند و حرفشان را مستقیم نمی زنند و فکر می کنند اگر در لفافه و با ایما و اشاره نکته ای را اشاره کنند، همسرشان باید آن نکته را سریع متوجه شود و منظور اصلی شان را بفهمد. در صورتیکه مردها معمولاً اگر تقاضایی داشته باشند آن خواسته را مستقیم بیان می کنند و انتظار دارند همسرشان نیز خواسته اش را مستقیم بیان کند.
کتاب سارای همه از آن دست کتاب هایی است که در عین لذت بردن از خواندن داستان هایش، نکات ریز جالبی را نیز دریافت خواهید کرد.
پ.ن: عکس تکی از کتاب پیدا نکردم.
یکی از داستان هایی که در طول عید نوروز از سی دی همشهری داستان با صدای خود نویسنده گوش کردم، داستان " غشاء نازک " از فریبا وفی بود. نویسنده از غشاء نازک انار به عنوان استعاره استفاده کرده تا نشان بدهد آدم ها آن چیزی که در ابتدا نشان می دهند، نیستند و زیر غشاء وجودی شان ممکن است شخصیت دیگری نهفته باشد و این غشاء از این جهت نازک است که زود در یک موقعیتی خودشان را نشان می دهند. آدم هایی که در جمع تصویری فوق العاده ایده آل از خود و روابط شان نشان می دهند اما در موقعیتی خاص متوجه ظاهر سازی و یا دروغ بودن آن روابط و رفتارها می شویم.
تصویر سازی این داستان خیلی خوب صورت گرفته و نویسنده بدون بیان جمله یا حرف خاصی با نشان دادن موقعیت خوردن انار و توصیف اش، توانسته منظور و هدف خود را به راحتی و درستی منتقل کند. شنیدن داستان از زبان خود نویسنده باعث می شود که تمام حس های نهفته در داستان از طریق صدای خود صاحب اثر منتقل شود و این تجربه خیلی خوبی بود.
از فریبا وفی داستان ها و رمان های خوبی خوانده ام. در راه ویلا مجموعه داستان خوبی بود و رمان های پرنده من و رویای تبت هم برنده جایزه های مختلفی شدند.
ادامه مطلب ...