دکتر غلامحسین معتمدی نیز به مانند دکتر افشین یداللهی روانپزشکی است که شاعر شده یا شاید هم شاعری که روانپزشک شده. کتاب شعر " تو خوابی نبودی که من دیده بودم " با یک شعر پر از حس تنهایی شروع میشه به نام درنگ:
ثانیه ها چقدر سنگین است
وقتی که خاطره ها از راه می رسند
زنگ می زنند
و تنهایی
در را باز می کند
تنهاییی چقدر طول می کشد
وقتی که نبض نوازش
دیگر نمی زند
و برای دوست داشتن فرصت نیست
و عشق
تنها یک کلمه است
....
....
اما شاعر در همین مجموعه کوچک و دوست داشتنی شعرهایی دارد که حس عاشق بودن و دوست داشتن را با کلماتی ساده و دلنشین به خواننده القا می کند. آنجا که شاعر در شعر عاشقی می سراید:
من عاشقی ام
از آخرین ثانیه دوست داشتن می آیم
تا منفجر شوم
و آسمان تنهایی شب را
با آتشبازی عشق روشن کنم
من عاشقی ام
دنبال دست های حقیقت می گردم
تا گونه های زندگی را
نوازش کنم
و دست های رویا را بگیرم
و به پارک بروم
....
....
رویا به گمانم در اینجا ایهام دارد.
سادگی در تمام شعرهای کتاب موج می زند و به نظر من این سادگی تعمداً انتخاب شده تا تمام شعرها رابطه حسی قوی با خواننده برقرار کند و همین سادگی به عمق دل می نشیند. مثلاً این شعر لبخند :
...
...
لبخند تو
خلاصه خواستن است
و ابدیت دوست داشتن را
منعکس می کند
بی آن که
آینه ای در میان باشد.
کتاب فوق کتاب دومین کتاب شاعر است که اکثر شعرهای آن در سال 90 و 91 سروده شده است. کتاب دارای قطع کوچک است و 100 صفحه دارد. کتاب را نشر مرکز واقع در خیابان دکتر فاطمی با قیمت 5500 تومان چاپ کرده است. لذت خواندن شعرهای زیبای این کتاب را از دست ندهید.