تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

خسته نباشید ِ شرافتمندانه سینما

خسته از هیاهوی شهر و خسته از آلودگی ناتمام تهران، پای به سینما می گذارم تا شاهد فیلم «خسته نباشید!» باشم. فیلم با ارائه تصویری از بازی و ورجه وورجه دو کودک در حیاط یک خانه ای قدیمی - که بعد می فهمیم هتلی بوده به سبک معماری سنتی ایرانی - و عکاسی مردی از این دو دختر آغاز می شود.



رومن-مرد داستان: زن و مردی کانادایی از همان ابتدای فیلم دایم با یکدیگر بگو مگو دارند اما مرد داستان سعی در تلطیف کردن فضای پر تنش بینشان دارد. هر از گاهی از طرف زن ایرانی الاصل خود به بی خیالی و بی مسئولیتی متهم می شود. اما رومن نه بی خیال است و نه بی مسئولیت. سبک زندگی او در لحظه زیستن و لذت بردن از ناشناخته هاست. رومن در چند جای فیلم به همسر ایرانی الاصل خود می گوید که سرزمین مادری ات بسیار زیبا و جذاب است.



ماریا-زن داستان: ماریای ایرانی الاصل زنی که از پنج سالگی کشور را ترک کرده ایرانی بودن خود را انکار می کند، چرا که معتقد است وطن و سرزمین مادری جایی است که از آن خاطره داشته باشد و او هیچ خاطره ای از پنج سال زندگی کردن در ایران ندارد. در طول داستان کسی است که بیشترین تغییر و تحول را در او شاهد هستیم. در انتها می بینیم که او هم دوست دارد به زبان فارسی حرف بزند هم دیگر بگو مگویی با همسرش ندراد. در همین حین علت بگو مگو و بدخلقی او را نیز متوجه می شویم. او که مانند حکیمه دیگر زن هم سن و سال خود در فیلم پسرش را از دست داده، همسرش -رومن- را مقصر اصلی مرگ پسرش می داند.


مرتضی: جوانی با استعداد و دارای انگیزه برای ادامه تحصیل که با وجود داشتن دیپلم زبان در همان هتل فیلم در مقام گارسن کار می کند. رئیس او اجازه حرف زدن بیش از هلو و تنکیو و ولکام با جهانگردان و مسافران حارجی را به او نمی دهد، گو اینکه توهم جاسوسی یا چیزی شبیه به این را دارد! اینکه چرا باید جوانی مانند مرتضی با سطح سواد و دانش نسبی خود در هتلی گارسن باشد خود جای سوال است.



آثار تاریخی کرمان: ماریا و رومن در سفر به ایران به دنبال کشف ناشناخته ها هستند و در طول عزیمت خود به آثار تاریخی کرمان به شناخت جدید از خود و زندگی می رسند. آثاری که برای خود ما ایرانی ها بی ارزش و یا کم ارزش است برای مرد داستان چنان از اهمیت و جاذبه ای برخوردار است که برنامه سفر به کلوت با دو جوان ناشناس را به برنامه تور خود مبنی بر رفتن به بازار و موزه ترجیح می دهد.



زبان فیلم: در فیلم خسته نباشید هم از زبان انگلیسی استفاده شده و هم فارسی. اما زبان دیگری بر کل فیلم سیطره دارد و آن زبان جهانی است که آدم ها بدون دانستن زبان کلامی هم می توانند یکدیگر را درک کنند. به سکانس فوق العاده درون قنات و گفتگوی رومن و مقنی که نگاه کنیم، هر کدام با زبان خود و حتی لهجه خاص خود از زندگی شان می گویند بدون آنکه کتوجه باشند، دیگری چه گفته است. گفتگوی حکیمه و ماریا درباره از دست دادن عزیزشان نیز از همین دست است. درد، رنج، عشق و مرگ مفهوم هایی هستند که معنای تقریباً مشابهی را به ذهن القا می کنند. بنابراین با داشتن حس و درک مشترک و بدون دانستن زبان کلامی هم می شود با دیگران به موارد مشترکی دست یافت.




فیلم خسته نباشید فیلمی است روان، با بازی های خوب و دلنشین، به دور از هر گونه شعار زدگی و درشت نمایی از ایرانی و فرهنگ و آثار باستانی آن. فیلم خسته نباشید مرا یاد فیلم های یک حبه قند و خیلی دور خیلی نزدیک انداخت. «خسته نباشید!» فیلم شریفی است که ارزش وقت گذاشتن و اندکی تفکر و تعمق را دارد. فیلمی که با دیدنش خسته نمی شوید!