تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

مرداب روح

 بی شک یکی از بهترن کتاب های روانشناسی که تا به حال خوانده ام، کتاب مرداب روح نوشته جیمز هولیس است. کتابی فوق العاده عالی که لبّ کلام این کتاب در جمله ای نهفته است که روی جلد این کتاب ذکر شده: رنج ها حرف های جذابی برای گفتن دارند. این کتاب بیان می دارد تمامی رنج هایی که انسان در زندگی با آن مواجه است و این رنج ها را احوال مردابی می نامد، باعث رشد و تعالی روح انسان می شوند اگر حرف و هدف آن رنج را با کندوکاو دریابیم.  

خلاصه ای مختصر از کتاب مرداب روح :

همه ما در خیالات خود هدف از زندگی را رسیدن به خوشبختی تصور می کنیم اما زندگی برنامه دیگری برایمان دارد. هدف زندگی از دید روانشناسی یونگ رسیدن به خوشبختی نیست بلکه یافتن معنای زندگی است. در زندگی رنج هایی می کشیم که این رنج ها راه رسیدن به معنای زندگی را برایمان فراهم می آورند. بنابراین رنج لازمه رشد و بلوغ رئحی است. بدون رنج، انسان ناآگاه، نابالغ، وابسته و ضعیف و محدود می ماند. وظیفه ما در قبال رنج ها و سختی های زندگی این است که آنها را زندگی کنیم، سرکوبشان نکنیم و آنها را به دیگران فرافکنی نکنیم.

سه عقیده و اصلی که می توان با پذیرش آنها به زندگی روحی وسیع تری دست یافت شامل سه اصل زیر می باشند:

اصل اول: ما بر خلاف خواست خود غالباً به پایین و به مکان های تاریک کشیده می شویم.

اصل دوم: در هر یک از احوال مردابی ( رنج های زندگی )، چالشی برای کشف معنای آن و تغییر رفتار یا نگرش مان نهفته است.

اصل سوم: از آنجایی که واکنش های ما به تنش های ناشی از مرداب ه، در اصل غیر ارادی است و به تجربه گذشته وابسته است، ناچاریم که حقیقت وجود خود را دوباره تجسم کنیم تا بتوانیم در زمان حال زندگی کنیم.

هنگام طی کردن مسیر عبور از مرداب توهم ناجی جادویی یعنی کسی که از دنیای بیرون ما را نجات دهد، باعث می شود ما را از سفر معاف کند. ما مشکلات خود را حل نمی کنیم زیرا زندگی مشکلی نیست که باید حل شود،، بلکه آزمایشی است که باید آن را زندگی کرد. کافی است برای معنایی عمیق تر و عمیق تر رنج کشید. چنین معنایی غِنا می بخشد.اندوه، مرگ، خیانت، شک، تنهایی، افسردگی، درماندگی، نومیدی، وسواس، اعتیاد، خشم، ترس و اضطراب به عنوان مرداب های روحی شناخته می شوند. در مواجه با مرداب ها و رنج های مختلف زندگی حضور دائمی گناه همیشه حس می شود. باید برای برطرف کردن این حس، انتخاب های نادرست خودمان را تشخیص دهیم و توانایی رها کردن آنها را داشته باشیم.

اندوه: بی شک یکی از عمیق ترین دردهای اندوه، حس ناتوانی است که به ما یادآور می شود کنترل ما به زندگی چقدر اندک است. انکار نداشتن اندوه کمکی به ما نمی کند بلکه می بایست فانی بودن همه چیز را پذیرفت و آنچه که در اختیار و کنترل ماست را تائید کرد.

مرگ: تجربه فقدان و مرگ فقط به دنبال از دست دادن چیزی ارزشمند به وجود می آید. وظیفه ما در این مرداب رنج آن است که ارزش آن چیزی را که به ما عظا شده است درک کنیم.

خیانت: خیانت تنها خیانت زن به مرد یا مرذ به زن نیست، بلکه هر کودکی ممکن است احساس کند که توسط محدودیت های والدین خود مورد خیانت واقع شده است. در این مرداب روحی باید بدانیم که انتقام گرفتن کمکی به ما نمی کند. کسانی که طعمه انتقام می شوند، اندوه خود را مجاز می دانند و تا ابد قربانی باقی می مانند. بخشش در هنگام خیانت تنها حرکتی است که می تواند ما را از زنجیر گذشته رها سازد.

شک: شک صورتی از ایمان تمام عیار است. دینداری روزمره ما بیشتر پیروی کورکورانه است تا شناخت. بنابراین باید رنج شک را متحمل شد. گاهی باید به تصویری که از خود داریم شک کنیم و یکبار دیگر اطمینان های ما در مورد خودمان را فرو بریزیم و وظیفه ما پذیرش اضطراب ابهامی است که شک با خود می آورد تا موهبت رشد را دریافت کنیم.

تنهایی: پیشرفت شخص در بلوغ شخصیتی، نتیجه مستقیم توانایی وی برای پذیرش مسئولیت انتخاب هایش، توقف شکایت از دیگران یا انتظار از آنها برای نجات یافتن و پذیرش درد تنهایی است و مهم نیست که این شخص چه اندازه در نقش های اجتماعی و رابطه ها قدرتمند باشد و همین تنهایی است که اجازه می دهد بی همتایی ما شکفته شود. پادتن تنهایی در آغوش کشیدن تنهایی است. بعضی از رابطه های ما شکست می خورند فقط به این علت که ما از آنها انتظار غیرممکن داریم، اغلب پشت عقد ازدواج، توهم ناخوداگاهی نهفته است که " آن دیگری " مشکل تنهایی مان را حل خواهد کرد. رابطه سالم فقط در صورتی ممکن است که شخص قادر باشد به عنوان یک فرد ِ تنهای ِ فردیت یافته، سر میز رابطه بنشیند.

افسردگی: وظیفه بی چون و چرای ما در مرداب افسردگی این است که به اندازه کافی آگاه شویم تا تفاوت میان آنچه را که در گذشته بر ما روی داده است و آن کسی که در حال حاضر هستیم را تشخیص دهیم. هیچ کس تا زمانی که اذعان نکند: " من آنچه بر من رفته است نیستم، من آنچه انتخاب می کنم هستم. " از لحاظ روان شناسی پیشرفت نمی کند.

درماندگی: درماندگی اعتراض روح است که انرژی را از ما می گیرد زیرا چگونگی سرمایه گذاری من را تایید نمی کند. غرش های روح هشدارهایی دوستانه برای تغییر زندگی ما هستند.

نومیدی: در سنت یهودی و مسیحی و نیز در دین اسلام نومیدی گناه است زیرا قدرت و اراده خدا را نادیده می گیرد. نومیدی به عنوان بدترین حالت حزن انگیز شناخته شده است زیرا به نظر می رسد هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد. حتی در اوج نا امیدی ممکن است فرد آرزوی مرگ کند. هرچند واقعاً نمی خواهد بمیرد بلکه بیشتر خواهان تحول ناگهانی است. وظیفه بی چون و چرای ما در برخورد با نومیدی حفظ تلاش و مبارزه و حرکت از جایگاه قربانی بودن به سوی قرمانی است.

وسواس: وسواس فکری است که با قدرت کافی به آگاهی حمله ور می شود تا اراده را ریشه کن کند. خاطره ناخوداگاه ما از عواطفی که غیرقابل تحمل هستند، وسواس را فعال نگه می دارد. باید درون وسواس به کندوکاو بپردازیم.

اعتیاد: فرد معتاد چه به مواد مخدر چه معتاد الکلی و چه معتاد پرخوری احساس می کند که در چرخ آهنین افکار و رفتارهای محکوم به شکست خود اسیر شده و این شخص بیش از هر چیز نیازمند کنترل خود است. وظیفه ما در حالت محزون اعتیاد این است که خطر تحمل غیرقابل تحمل را بپذیریم. هیچ جهنمی بدتر از اعتیاد نیست زیرا هیچ چیز در آن مسلم تر از خطای ما به نظر نمی رسد. باید اعتیاد را ساختارگشایی کنیم تا آن فکر آغازین و ناهمگنی را که در اعماق مان دفن شده است، پیدا کنیم.

خشم: خشم واکنش منظقی روح به زخم هایش است. زندگی فعلی ما هنوز توسط زخم های گذشته تعریف می شود. هنگامی که خشم خود را بپذیریم، خاستگاه آن را ردگیری کنیم و تاثیر آن را بر خود ساختگی مان ببینیم، آنگاه شاید از محدوده های گذشته رها شویم.

ترس و اضطراب: ترس و اضطراب بهای بلیط سفر زندگی هستند. بدون بلیط، سفری در کار نخواهد بود. بدون سفر، زندگی ای وجود نخواهد داشت. شاید از ترس و اضطراب تا جای ممکن بگریزیم اما به این ترتیب فقط از زندگی خودمان می گریزیم.

نتیجه :رنجی که جذب شود شخصیت را بزرگ می کند و به روان وسعت می بخشد. عبور از رنج فقط انتظار برای از بین رفتن تاثیرات مخرب مرداب نیست. عبور از مرداب ها وسعت دادن به خود از طریق شناسایی وظیفه پنهان مان در هر یک از احوال مردابی است. زندگی کردن یعنی رنج بردن از فقدان ها و ساکن شدن در مرداب ها تا بتوان کامل ترین مقیاس خرد را به دست آورد. یعنی دیدن آنچه فراتر از همه این رنج هاست و آن یافتن معنای زندگی است. معنا در رسیدن به مقصد نیست بلکه در خود سفر است. کودک درون میل دارد همان جای قبلی بماند و از ورود به دنیای ناشناخته سرباز می زند اما باید او را عبور داد.

چند جمله طلایی از کتاب مرداب روح

1- اکثر ما فقط زمانی رشد می کنیم که از نیروی غرور من کاسته شود.

2-آنچه در حیطه کنترل ما قرار دارد، شوق ِ یافتن ِ آنچه زندگی نکرده ایم حتی در تلخ ترین ضربه هاست.

3-رشد اغلب وحشت انگیز است اما رهایی بخش نیز هست و ارزش و معنا را به زندگی ما می آموزد.

4-مهم ترین وظیفه پیوند میان دو نفر محافظت از خلوت یکدیگر است.

5-هنگامی که به میانسالی می رسیم، اگر درون نگر باشیم می فهمیم تنها موضوع زندگی، خود ما هستیم. هر اندازه که از والدین، جامعه یا همسر خود به خاطر مشکلات شکایت کنیم، به همان اندازه در برخورد تکراری با خود اسیر می مانیم.

6-عاشق شدن از طریق همذات پنداری فرافکنانه اتفاق می افتد. آنچه که احساس خوبی در حالت عاشقی ایجاد می کند آن است که دیگری برای یک لحظه قادر به بازگرداندن قطعه های گمشده ما می شود. احساس وجد و سرخوشی برخاسته از آگاهی از تمامیت یافتن خودمان است. ظاهراً دیگری ویژگی هایی متفاوت از ویژگی های موجود در ناخوداگاه ما دارد.

7-آنچه را که می توانم به خوداگاه بیاورم و مستقیماً و به عنوان یک بالغ با آن مواجه شوم، مرا از اسارت ناخوداگاه در گذشته رها می سازد. ما به راستی درک می کنیم که چیزی مهم تر از آنچه از آن می ترسیم وجود دارد و نکته همین جاست. ما مهم تر از ترس هامان هستیم و این معنای شهامت است.

سارای همه

فرشته احمدی را با کتاب پری فراموشی به خاطر داشتم که کتاب فوق تندیس کتاب برگزیده کتابفروشان را در جایزه «روزی روزگاری» در سال 1388 دریافت کرده. وقتی در نمایشگاه کتاب و از غرفه نشر ققنوس چند رمان خوب خریدم، با وجود آنکه کتاب داستان خوانده و نخوانده زیاد داشتم اما دوست داشتم که یک کتاب داستان خوب هم بخرم و چه کتابی بهتر از کتابی که نویسنده اش را می شناختم. کتاب " سارای همه " با طرح جلد یک پیراهن مجلسی قرمز جلب توجه کرد که این طرح با نام کتاب نیز همخوانی و سازگاری دارد.

این کتاب 143 صفحه ای دارای 11 داستان کوتاه است که داستان های سارای همه با 30 صفحه و داستان سفید تنها با 3 صفحه کوتاه به ترتیب بلندترین و کوتاه ترین ذلستان های این مجموعه هستند.   

نکته جالب در مورد این کتاب این است که برخی نام ها در داستان های مختلف تکرار شده است مانند نام آرش یا شهرزاد. نکته دیگر آنکه برخی از داستان ها در عین رئال بودن، بو و رنگی از سورئال نیز به خود می گیرد و این سورئال بودن اصلاً توی ذوق خواننده ای مثل من که دوست دارد داستان های رئال بخواند، نمی زند و همین نکته این مجموعه را از دیگر مجموعه های داستان کوتاه متمایز می کند.

داستان سارای همه که نام کتاب نیز نام همین داستان آخر کتاب است، غافلگیری بسیار جالبی در انتها دارد. هرچند این غافلگیری از همان ابتدای این داستان به چشم می خورد و از همان نقطه شروع به خواننده می گوید که با یک داستان متفاوت روبروست. داستان تلویزیون را خیلی پسندیدم. داستانی که با تصویرسازی فوق العاده،  تفاوت ساختار ذهنی زن و مرد را در قالب یک داستان 10 صفحه ای توضیح می دهد. اینکه زن ها برای گفتن حرف دلشان زیاد مقدمه چینی می کنند و حرفشان را مستقیم نمی زنند و فکر می کنند اگر در لفافه و با ایما و اشاره نکته ای را اشاره کنند، همسرشان باید آن نکته را سریع متوجه شود و منظور اصلی شان را بفهمد. در صورتیکه مردها معمولاً اگر تقاضایی داشته باشند آن خواسته را مستقیم بیان می کنند و انتظار دارند همسرشان نیز خواسته اش را مستقیم بیان کند.

کتاب سارای همه از آن دست کتاب هایی است که در عین لذت بردن از خواندن داستان هایش، نکات ریز جالبی را نیز دریافت خواهید کرد.  

پ.ن: عکس تکی از کتاب پیدا نکردم.

ضد حالات

سعید بیابانکی را از جلسات شعر طنز به خاطر داشتم و گاهی اشعارش را در وبلاگش دنبال می کردم. اوایل امسال در سایت دکتر شیری تبلبغ کتاب جدیدشون رو دیدم و همون موقع خریدم اما تا به حال فرصت خوندنش رو نداشتم، کتابی که میشه 2 ساعته خوند و ازش لذت برد. 

کتاب طنز " ضد حالات " چند بخش مختلف داره. در یکی از بخش ها نویسنده داستان های کوتاهی رو در قالب طنز نوشته و یا از خاطرات سفرش به تاجیکستان و هند.  

 " مردم تاجیکستان خیلی اهل شعرند. در صحبت های معمولی هم شعر می گویند. البته من متوجه نشدم که روی اعلامیه اموات یا سنگ قبر اهل قبور یا پشت کامیون ها و تریلی ها هم شعر می نویسند یا نه." صفحه 66 

 

سعید بیابانکی بخش دیگری از این کتاب 114 صفحه ای را به حافظ + من اختصاص داده است. بدین صورت که تک بیتی از اشعار حافظ را نوشته و زیر آن با تک بیتی دیگر جواب داده است.  

" دیری است که دلدار پیامی نفرستاد 

من فکر کنم گوشی او شارژ ندارد "  

" نمی دهند اجازت  به سیر و سفر 

من از تعاونی یک بلیت می گیرم "

بخش پایانی این کتاب به سه شعر طنز نویسنده اختصاص دارد.