تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

کودک درون نوشت

داشتم داستان زیبای " آذر ماه آخر پاییز " از ابراهیم گلستان را می خواندم، نکته ای از دل داستان برایم جالب به نظر آمد. داستان با گفتگوی درونی یا مونولوگ شخصیت اصلی قصه شروع می شود. شخصیت اصلی پاکتی از مادر دوستش دریافت کرده تا به دوستش که از دست حکوکت فراری است برساند. این پاکت دست ساز است و از کاغذهای مشق خط شاگرد مدرسه ای ها درست شده. دوست دیگر شخصیت اصلی داستان که این پاکت را می بیند با طعنه و مسخره به او می گوید " این چیه؟ هوهو ! مگه هنوز هم از این پاکت ها می سازن. هو! از کجا آوردی؟ محله جهودها؟ توش چیه؟ " همین سوالات به ظاهر ساده شخصیت اصلی داستان را به هم می ریزد تا اینکه پاکت را گم و گور می کند تا به دست دوستش نرساند.  

بعد اول داستان با این آشفتگی ذهنی اش شروع می شود که " مگر خیال دیگر مرا ول می کرد؟ چرا چنین کرده بودم؟ آیا بد کرده بودم؟ من پیش خودم فکر کرده بودم ناراحت می شود، شاید از دیدن این پاکت خجالت بکشد، شاید پکر شود. اوه! این پاکت مگر دیگر مرا ول می کرد. مگر از پیش چشمم می رفت. مشق خط های روی آن مثل کرم داشتند در مغز من می لولیدند. "  

حالا نکته ای که من از این بخش از داستان برداشت کردم این بود که گاهی بعضی آدم ها حرف هایی به ما می زنند که شاید خودشان هم متوجه نباشند با  گفتن آن حرف چه به روز روح ما می آورند. نمی دانند چه غوغایی از حرفشان در دل و ذهن ما ایجاد می شود. نمی دانند چه بلایی سر کودک درون ما می آورند. مطمئنا حرف آن ها ناخواسته بوده و آن ها قصد آزار ما را نداشته اند اما یا کودک درون ما حساس است یا زیاد ضربه خورده و حالا تحمل آسیب های بیشتر را ندارد. هر چه هست درون ما طوفانی بر پا می شود که هیچ کس جز خود آدم متوجه اش نمی شود.  

من نمی خواهم اینجا کسی را نصیحت کنم بلکه از خودم و شما می خواهم که حواسمان به کودک درون همدیگر باشد. با حرف های بی مورد، با طعنه ها و کنایه ها، با نیش زدن ها و با ایراد گرفتن های بی مورد همدیگر را آزار ندهیم. کودک درون ما به اندازه کافی در طول سالیان سال نا آگاهانه توسط افراد مختلف کتک خورده است الان وقت آن است که کمی با کودک درونمان مهربان تر باشیم و این مهربانی مستلزم این است که با کودک درون های دیگران نیز به مهربانی برخورد کنیم.