جلالآباد را خوانده بودم و بنبست آینه را شنیده بودم؛ با آن صدای خشدار و لطیف محمد صالحعلا و حالا چشمم که به نام محمد صالحعلا به عنوان نویسنده روی جلد سبز و سفید با دو پرنده مشکی روی تک شاخه درخت افتاد فوری کتاب «اجازه میفرمائید گاهی خواب شما را ببینم» را جزو کتابهای انتخابی برای خریدم قرار دادم و همان روز کتاب را خواندم.
کتاب فوق از انتشارات پوینده 7 داستان دارد. هر کدام از داستانها 3 یا 4 صفحه بیشتر نیستند غیر از داستان «به حجله رفتن زن بیوه» که طولانیتر از بقیه است و بعد از آن «بنبست آینه». همه داستانها یک غافلگیری انتهایی دارند و یک هیجان میانی که خواننده را همراه خود تا انتها میبرد. داستانها هم عنصر خیال دارند و هم واقعیت؛ هم در ایران میگذرند و هم در شوروی. «بنبست آینه» توصیفهای جزئی زیادی دارد طوری که هنکام خواندن فضا دقیق در ذهنم مجسم میشد و نیز غافلگیری و ضرب داستانی خوبی دارد و دعوای داخل مینیبوس کارکنان و همکاران تداعیکننده برخی حرفهای همسرش در ذهن زوج داستان است تا با همان ذهنیت از بحثهای داخل مینیبوس به دیدار همسرش برود و بعد ماجرای جالبی رخ دهد که در نهایت سوء تفاهم ایجاد شده با صحنه دیگری رفع شود، درست مثل یک فیلم سینمایی.
کتاب «اجازه میفرمائید...» را که بخوانید با چندین فضای متفاوت آشنا میشوید و مطمئنید که مجموعه داستان خوبی خواندهاید.
منم این کتاب رو توو شهر کتاب دیدم. تو میگی خوبه حتما خوبه. من اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که آیا سبک نوشتاری آقای صالح علا هم مثل سبک گفتاری ایشونه یا نه؟ راستش سبک گفتاریشون منو گیج میکنه
نه نیلوفر اصلا اینطوری نیست مخصوصا اون داستانی که من دوستش داشتم خیلی خوب بود خیلی ساده در عین حال جذاب البته یه داستان داشت که این مدلی که تو میگی بود اما اولش این شکلی بود و صفحه سوم و چهارم می فهمیدی که جریان چیه کلا من از سبک نوشتاریش خیلی خوشم اومد
آدم وقتی یه عالمه درس داشته باشه دلش عجیب خوندن این کتاب ها رو می خواد
تو داری کار بهتری می کنی چون هدف بزرگ تری داری
سمیه جان، روزت مبارک
ای جانم مرسی مارال عزیزم که همیشه به فکرمی روز تو هم مبارک عزیزم
عاشق صالح اعلام...به خاطر خیلی چیزها...اصلا شبیه کسی نیست و یبک خاصی داره.ممنون از پیشنهادت
روزت مبارک
قربانت دوستم
داستان هاش خیلی خوب و تر و تمیز بود
سلام سمیه جان.بعد از عید بهت سر زدم و سفر نامه ی قشنگتو خوندم اما نتونستم نظر بذارم نمی دونم اشکال از کجا بود.به هرحال الان میگم که خیلی خوب نوشتید.و برای پست الان.انقدر قشنگ تعریف کردید که همین امروز میرم و می خرم.اسمش خیلی قشنگه مطمئنم داستاناشم زیباست.ممنونم
اشکال از قالب وبلاگم بود که نظرات رو قبول نمی کرد
خواستی بگو خودم کتاب رو بهت برسونم
رمز، رمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز
خودت گلی
سلام.نماز وروزه هات قبول.برای منم دعا کن خانمی.منم همش به فکرتم.امسال یکم از مجردی ترسیدم مثل تو.اگه قابلم رمز بده بخونمت.موفق باشی
سلام عزیزم خوبی خانم
دلم برات تنگ شده بود ادرس وبلاگت رو نذاشتی
منم صدای صالح اعلا رو خیلی دوست دارم
دوست داشتنی ایه مخصوصاً لرزشی که تو صداش هست حالا به هر علتی که باشه!