«دلش میخواهد داد بکشد و بگوید که نقره دارد میمیرد بدون اینکه دیگر بودن یا نبودنش توی این دنیا تاثیری داشته باشد و این از همه چیزهایی که ازشان میترسی، ترسناکتر است. اینکه به سنی برسی که وقتی داری میمیری، دیگرانی که ظاهری غمگین به خودشان گرفتهاند، ته ذهنشان فکر کنند خب، دیگر وقتش است.»
زنی در آستانه چهلسالگی روی به خود میآید و میبیند زندگیاش خلاصه شده در کشیدن تریاک و سیگارهای یواشکی و نگهداری از بچهای که گاهی حوصلهاش را ندارد. حتی حوصله خودش را هم ندارد. مدتهاست آرایشگاه نرفت، مدتهاست وزنش غیرقابل کنترل شده. یک روز دست آبان-پسر کوچکش- را میگیرد و میرود مطب روانپزشک یا روانشناس و به زندگی برمیگردد، خود را دوباره پیدا میکند و میفهمد مدتهاست آن عشق آتشین اولیه میان او و همسر استادش دیگر نیست.
رمان هست یانیست ِ سارا سالار روایت خطی نیست که من برایتان گفتم. از گفتوگوی بینظیر ذهنی زنی در آستانه چهلسالگی شروع میشود، زنی که ما اصلاً نامش را نمیفهمیم تا بدانیم این داستان خیلی از زنان است، داستان درگیریهای ذهنی هر فردی با خودش که چرا این حرف را زد، چرا این کار را کرد. رمان با این جملات شروع میشود: «آدمی که در سن هشتاد و پنجسالگی توی بیمارستان بستری میشود دیگر بعید است با پاهای خودش از آنجا بیرون بیاید... صدای این خانم از پشت بلندگو چهقدر خندهدار است... توی این مدتی که نیست سینا چهکار میکندو کجا میرود؟... کاش توی هواپیما کسی که قرار کنارش بنشیند آدم درست و حسابییی باشد... از خودش خجالت میکشد. از فکرهایی که اینجوری، در این مواقع، قروقاطی، دزدکی، میخزند اینور و آنور ِ ذهنش.» داستان چند شخصیت اصلی دارد. سینا که همان اول مشخص میشود چه نسبتی با راوی دارد و نقره. اما چند شخصیت دیگر از جمله امیر و رامش و چند زن دیگر در باشگاه از همان ابتدا مشخص نیست چه نسبتی با راوی دارند، باید داستان را تا انتها بخوانیم تا بفهمیم و همین کشش داستان را زیاد میکند. داستان پرش زیادی دارد از باشگاه به بیمارستان، به خانه، توی خیابان و همین رفتوآمدها ذهن را درگیر میکند بیآنکه خواننده را گیج کند.
رمان هست یا نیست؟ داستان سوالهای هر آدم زندهای در این دنیاست که با این سوال در هر مقطعی از زندگیاش مواجه میشود که آیا دنیا جای امنی هست؟ آیا چیزهایی که در زندگی داریم جاودانهاند؟ آیا آدمها به آنچه که میخواهند در زندگی میرسند «یا آنهایی که فکر میکنند رسیدهاند، فقط ادای رسیدن را درمیآورند؟»
هست یا نیست؟ داستان زنانی است که وقتی بچه کوچکشان خواب است، وقتی کار دیگری در خانه ندارند که انجام دهند باز گویی در درون خود میپندارند حق ندارند از تنهاییشان لذت ببرند چرا که از این لذت احساس گناه میکنند.
هست یا نیست؟ داستان زندگی زنانی است که روزی به خود میآیند و میبینند همه چیزشان دروغی است و دائم دارند نقش بازی میکنند، «نقش یک نوه دروغی، نقش یک خانم محترم دروغی، نقش یم زن دروغی، نقش یک عروس دروغی، و حالا نقش یک مادر نیمه تریاکی دروغی... و یکدفعه یک فکر، فکری که تیز و نافذ میآید و سرش را چراغانی میکند... میخواهد ترک کند به خاطر خودش، به خاطر خودخواهیهاش، به خاطر اینکه چیزی ته وجودش هست که زندگی را بیشتر از مرگ دوست دارد...» بعد از آن است که این زن، زنی در آستانه چهلسالگی وقتی خود را توی آینه قدی برانداز میکند، به قول خودش خودخواهانه از خودش خوشش میآید و زیر لب میخواند: «من دوباره سبز خواهم شد و پُر از شکوفه، من دوباره آبی پُررنگ خواهم شد و پُر از ستاره...»
به نظر من زنی که به خود میرسد، خود را دوست دارد و برای خودش ارزش و احترام قائل است، مادر بهتر، همسر بهتر، عورس بهتر، نوه بهتر و آدم بهتری خواهد بود.
پ.ن: هست یا نیست؟ - سارا سالار - نشر چرخ - 183 صفحه - 9000 تومان
سلام
رمان رو خوب توضیح دادید و تاحد خوبی متن تون انگیزاننده بود برای دعوت به مطالعه ش...
اما تعریفتون یه جاهاییش بیشتر ذهن رو به سمت این می بره که این رمان بیشتر به درد خانوما می خوره!
رمان زنانه است اما به این معنی نیست که فقط زنان می تونند بخوننش همه می تونند بخونند و لذت ببرند از واگویه های ذهن یک انسان
..
جان؟!
ممنون بابت معرفی.
خواهش می کنم نیره خانم
چقدر قشنگ و جالب نوشتی، خیلی لذت بردم از خوندنش
قربانت مارال جان
درود بر سمیه بانو:)سال نو مبارک.
نخونده بودمش اما چون به زنان پرداخته دوس دارم بخونم.
سلام دوست نازنینم
تقریباً میشه گفت که زنانه است