تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

من را به تابوت بی‌تفاوتی‌ها نکشان

بالاخره تونستم کمی از فقط و فقط کار کردن بیرون بیام و کتاب بخونم. اون هم کتاب شعر. از 4 تا کتاب شعری که از نمایشگاه کتاب خریده بودم دوتاشو خوندم و اون شعرهایی که دوست داشتم رو یاداشت کردم.

1-پشت سرت عاشقانه حرف می‌زنم از سید حسین متولیان

2-شعر هم حرفی برای گفتن نداشت از مریم ملک‌دار



«دور افتاده‌ایم

ما از آن تعریف ساده خوشبختی بسیار دور افتاده‌ایم

و رویا، که روزی خیال می‌کردیم تعبیر خواهد شد

تنها حباب رنگی بزرگی بود

که به اشاره انگشتی در هم شکست»

«مریم ملک‌دار»


«بوی عیدی از همین کوچه میاد

یه مسافر از همین راه می‌رسه

اگه امروز نیومد ملالی نیست

ولی عمر من به فردا می‌رسه؟»

«سید حسین متولیان»



عاشق لو نرفته

مردها همیشه حق انتخاب دارند 

یک روز میان تفنگ و ناموسشان 

یک روز میان معشوق و مادرشان 

من اما تو را انتخاب می کنم 

تنها تو را برای تفنگم 

برای ناموسم 

برای معشوقم 

برای مادرم 

تنها تو  

آزادی. 

" کیوان مهرگان " 

مراسم رونمایی از کتاب " عاشق لو نرفته " کیوان مهرگان امروز در کافه کتاب لاله زار با حضور سوسن شریعتی و حافظ موسوی در حالی برگزار شد که  اسم اصلی کتاب در ابتدا " عاشق لو نرفته پیامبر می شود " بوده اما این شعر کلاً از کتاب حذف شده و اسم کتاب نیز بنا به حذف شعر فوق، بنا به صلاحدید ناشر تقلیل یافته است. همچنین از میان حدود 140 شعر این کتاب  حدود 30 شعر آن مجوز انتشار نگرفته است.  شعر بالا یکی از آن شعرهای منتشر نشده است.   

من دارم عاشق می شوم 

 بی آنکه پاسبان بو ببرد 

این یک راز نیست 

در قرن ما

عاشق لو نرفته  

پیامبر می شود. 

خانم سوسن شریعتی در این مراسم بیان کرد که : من خیلی به ادبیات بی ربطم اما هر از گاهی لازم است یک آدم بی ربط به ادبیات درباره ادبیات صحبت کند. وی افزود، کار ادبیات هوسِ جور دیگر دیدن را در دل انسان ها انداختن است.   

کیوان مهرگان در این مراسم با عنوان کردن این مطلب که حوصله آدم های این روزگار و وقت آن ها و نیز وقت خودش، او را به این سمت برده که شعرهایش تماماً کوتاه و موجز باشند.  

شعری که بر روی تابلوی کافه از همین کتاب نوشته شده بود را من خیلی دوست داشتم: 

آتش با خاک  

فرقی نمی کند 

نه که بگویی 

رانده می شوی 

مسافر تنهایی خودم

دکتر غلامحسین معتمدی نیز به مانند دکتر افشین یداللهی روانپزشکی است که شاعر شده یا شاید هم شاعری که روانپزشک شده.  کتاب شعر " تو خوابی نبودی که من دیده بودم " با یک شعر پر از حس تنهایی شروع میشه به نام درنگ:

ثانیه ها چقدر سنگین است 

وقتی که خاطره ها از راه می رسند 

زنگ می زنند  

و تنهایی 

در را باز می کند 

تنهاییی چقدر طول می کشد  

وقتی که نبض نوازش 

دیگر نمی زند 

و برای دوست داشتن فرصت نیست 

و عشق 

تنها یک کلمه است 

.... 

.... 

اما شاعر در همین مجموعه کوچک و دوست داشتنی شعرهایی دارد که حس عاشق بودن و دوست داشتن را با کلماتی ساده و دلنشین به خواننده القا می کند. آنجا که شاعر در شعر عاشقی می سراید: 

من عاشقی ام  

از آخرین ثانیه دوست داشتن می آیم 

تا منفجر شوم 

و آسمان تنهایی شب را 

با آتشبازی عشق روشن کنم 

من عاشقی ام 

دنبال دست های حقیقت می گردم 

تا گونه های زندگی را 

نوازش کنم 

و دست های رویا را بگیرم 

و به پارک بروم 

.... 

....  

رویا به گمانم در اینجا ایهام دارد.

سادگی در تمام شعرهای کتاب موج می زند و به نظر من این سادگی تعمداً انتخاب شده تا تمام شعرها رابطه حسی قوی با خواننده برقرار کند و همین سادگی به عمق دل می نشیند.  مثلاً این شعر لبخند

... 

... 

لبخند تو   

خلاصه خواستن است 

و ابدیت دوست داشتن را 

منعکس می کند 

بی آن که 

آینه ای در میان باشد. 

 

کتاب فوق کتاب دومین کتاب شاعر است که اکثر شعرهای آن در سال 90 و 91 سروده شده است.  کتاب دارای قطع کوچک است و 100 صفحه دارد. کتاب را نشر مرکز واقع در خیابان دکتر فاطمی با قیمت 5500 تومان چاپ کرده است. لذت خواندن شعرهای زیبای این کتاب را از دست ندهید.