بالاخره تونستم کمی از فقط و فقط کار کردن بیرون بیام و کتاب بخونم. اون هم کتاب شعر. از 4 تا کتاب شعری که از نمایشگاه کتاب خریده بودم دوتاشو خوندم و اون شعرهایی که دوست داشتم رو یاداشت کردم.
1-پشت سرت عاشقانه حرف میزنم از سید حسین متولیان
2-شعر هم حرفی برای گفتن نداشت از مریم ملکدار
«دور افتادهایم
ما از آن تعریف ساده خوشبختی بسیار دور افتادهایم
و رویا، که روزی خیال میکردیم تعبیر خواهد شد
تنها حباب رنگی بزرگی بود
که به اشاره انگشتی در هم شکست»
«مریم ملکدار»
«بوی عیدی از همین کوچه میاد
یه مسافر از همین راه میرسه
اگه امروز نیومد ملالی نیست
ولی عمر من به فردا میرسه؟»
«سید حسین متولیان»
سلام وبلاگ جالبی داریدوقت داشتی به من هم سربزن واشکالات وبلاگم رابه من بگو متشکرم
عــــــــــــــــــــــلـــــــــــی
آفرین به تو، چه عکس زیبایی به به
متشکرم
چه عکس زیبا و دلنشینی :))
ممنون دوست عزیزم
چه قشنگ بود
مخصوصا اولی
خیلی شعرهای دوست داشتنی داره
دلم برای وقتهایی که بی دغدغه کتاب می خوندم تنگ شده .
من هم همینطور!
چقدر شعری که گذاشتین اینجا قشنگ بود!
همینطور تصویر!
مثل همیشه وقتی امدم اینجا پر از حس ارامش شدم!
فکر میکنم خودتون هم فرد ارامی هستید!
خیلی شعرهای متولیان زیباست
ممنون دوست عزیزم
فکر کنم آروم باشم یعنی امیدوارم!
ممنون بابت معرفی کتاب.
خواهش می کنم نیره جان
ممنون عید شما هم مبارک:قلب
وقتی دلتنگم تنها چیزی که آرومم می کنه شعر خوندنه.مرسی سمیه
من هم هر چند وقت یکبار باید کتاب شعر بخرم و بخونم