«بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» رو که میخونی اونقدر غرق نوشتههای کتاب و داستانهای واقعیاش میشه که مثل من دلت نمیخواد این داستانها تموم بشه. داستانهایی که قصه واقعی «دیوید سداریس» نویسنده کتابِ. کتاب طنز شیرینی داره و وقتی این طنز بیشتر به دلت میشینه که میفهمی سداریس داره از یک واقعه تلخ در کودکی یا نوجوونیش حرف میزنه اما اونقدر این واقعه رو شیرین و جذاب و با طنز دلنشین تعریف میکنه که اصلاً اون تلخی به چشمت نمیاد. از همه مهمتر اینکه این طنز توی ترجمه هم منتقل شده. هر چند یکی دو تا داستان آخر چندان جذاب نبود که شاید به قلم خود نویسنده برمیگرده.
بعد از مدتها یک کتاب طنز خوب خوندم با این تفاوت که داستان زندگی خود نویسنده بود. نویسندهای که توی زندگیاش خیلی موفق نبوده و با زبان طنز داره میگه که حتی بیعرضه و خنگ هم بوده. چند داستان اول کتاب که نویسنده از پدرش و بعد از تدریس خودش توی دانشگاه میگه فوقالعاده زیباست. شبهایی بود که من تا دیر وقت بیدار بودم و دیگه خیلی حس و حال کتاب خوندن نداشتم اما وقتی یه داستانش رو شروع میکردم به خوندن اونقدر غرق داستان میشدم که دلم میخواست تا آخر اون داستان کوتاه رو بخونم ببینم چی میشه.
کتاب «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» نوشته «دیوید سداریس» ترجمه «پیمان خاکسار» رو نشر چشمه با قیمت 11 هزار تومان منتشر کرده و از اون کتابهایی که من به همه توصیه میکنم بخونن.
آدمها از دور بهترند، گاهی باید فاصله را حفظ کنی
حالا وسط کلی کار انجام داده و نداده، وسط روزمرگیها، وسط سرمای پاییزی، وسط این همه آدم جورواجور به جمله بالا بیش از پیش ایمان آوردهام.
آدمها صمیمی که میشوند، با آدمها صمیمی که میشوی چهره اصلی خودشان و خودمان را نشان میدهند و میدهیم.
با آدمها صمیمی که میشویم خواستهشان، توقعشان، نگاهشان، نوتع حرف زدنشان فرق میکند. حالا همان چیزی را میگویند که از ابتدای ماجرا به دنبالش بودند اما دل و جرئت نداشتند یا نمیتوانستند یا مترصد فرصت بودند. هر چه هست آدمها روی دیگرشان را در صمیمیتر شدن نشان میدهند. آن رویه نه چندان دلچسب.
آدمها در صمیمیتر شدن عوض نمیشوند، بلکه لایهای از چهرهشان برداشته میشود، لایهای از قلبشان، از احساسشان که خوب نیست، خوشایند نیست.
من نمید انم دیگر چطور توضیح دهم فقط میدانم از صمیمی شدن با آدمها حالا دیگر میترسم، دلم میخواهد برگردم به سابق. همان زمانها که خشک و جدی و سرد بودم. حالا راحتتر شدن، کمی فاصله را برداشتن، کمی نرمتر شد، کمی مهربانتر شدن مرا ترسانده، بیم دارم، واهمه دارم و میخواهم یا مجبورم با آدمها از فاصله چند متری حرف بزنم، کوتاه حرف بزنم و فقط در قالب خشک و جدی و رسمی کار یا هر موضوع غیر شخصی دیگری.