بالاخره تونستم کمی از فقط و فقط کار کردن بیرون بیام و کتاب بخونم. اون هم کتاب شعر. از 4 تا کتاب شعری که از نمایشگاه کتاب خریده بودم دوتاشو خوندم و اون شعرهایی که دوست داشتم رو یاداشت کردم.
1-پشت سرت عاشقانه حرف میزنم از سید حسین متولیان
2-شعر هم حرفی برای گفتن نداشت از مریم ملکدار
«دور افتادهایم
ما از آن تعریف ساده خوشبختی بسیار دور افتادهایم
و رویا، که روزی خیال میکردیم تعبیر خواهد شد
تنها حباب رنگی بزرگی بود
که به اشاره انگشتی در هم شکست»
«مریم ملکدار»
«بوی عیدی از همین کوچه میاد
یه مسافر از همین راه میرسه
اگه امروز نیومد ملالی نیست
ولی عمر من به فردا میرسه؟»
«سید حسین متولیان»