این روزها وقتهای بیکاری فیلمهای قدیمی ایرانی رو میبینم؛ البته منظورم از قدیمی فیلمهایی که اویل دهه 80 اکران شده و نه زودتر.. و این در حالیه که کلی فیلم خارجی ندیده دارم. نمیدونم حس نوستالژیایه یا یادآوری یا حتی مرور خاطرات که میرم سراغ اون فیلمها. یک مغازه کنار سینما فرهنگ هست توی خیابون شریعتی که اینجور فیلمها رو داره، حتی دستهبندی موضوعی و کارگردانی هم داره. این چند وقته این فیلمها رو که قبلاً دیده بودم ازش خریدم و چند روز پیش یه فیلم رو واسم مجانی حساب کردی. مشتری خوب به من میگنها!
در بین این فیلمهای به نسبت قدیمی دو تا فیلم بود که تا به حال ندیده بودم و دلم میخواست ببینم. یکی «شور عشق»؛ چون اولین بازی بهرام رادان و مهناز افشار بود. یادمه همون سال 85 به مهناز افشار تمشک طلایی داده شد واسه بازی بدش در این فیلم! و این اولین و آخرین تمشک طلایی بود که داده شد. داستان دختر و پسری که نامزدند اما خانواده دختر راضی به ازدواج اونها نمیشه و اونها تصمیم میگیرند فرار کنند. فکر کنم همین یک جمله نشون دهنده ماهیت فیلم باشه. فیلم به جای اینکه سوز و گداز د اشته باشه و من ِ ببینده رو وادار کنه با شخصیتها همذاتپنداری کنم باعث خندهام میشه! از بس که بازیها و وقایع غیر طبیعی بود و رابطه علت و معلولی خاصی بین وقایع و عکسالعمل بازیگران نبود. کارگردان این فیلم نادر مقدس ِ که فیلمهای دیگهای مثل ایستگاه بهشت و رویای جوانی رو هم ساخته.
فیلم دیگهای که ندیده بودم و هنوز هم ندیدم! «ماهیها عاشق میشوند» نام داره که علی رفیعی ساخته که قبلاً آقا یوسف رو ساخته بود. بازیگرانش هم رضا کیانیان، گلشیفته فراهانی، رویا نونهالی، مهدی پاکدل . مریم سعادت هستند و سال 83 ساخته شده. توی خلاصه پشت جلد فیلم هم نوشته: مردی به نام عزیز برای تملک و فروش مایملک پدری خود به کشور باز میگردد. اما با آتیه دختری که از قبل از سفر به او علاقه داشته روبهرو میشود ...
فیلم بعدی که خیلی دوست داشتم دوباره ببینم فیلم «رخساره» بود. این فیلم رو توی یکی از سینماهای اصفهان زمان دانجشویی با بچههای خوابگاه دیده بودم. فیلم داستان شخصی به نام استاد ماهان ِ که عاشق دختری به نام رخساره بوده اما طی یک ماجرایی به این عشقش نمیرسه و بعد از سالها یک دانشجوی رشته روانشناسی رخساره رو پیدا میکنه و سعی داره استاد ماهان و رخساره رو بهم برسونه. اما بعد از فوت رخساره، اون دختر (میترا حجار) خودش نقش رخساره رو برای استاد ماهان بازی میکنه و در نهایت میشه عاشق و دلداده استاد. از طرف دیگه پسر استاد ماهان ( شهاب حسینی) هم عاشق میترا حجار میشه. خلاصه که داستان عشقی جالبی شکل میگیره. اون چیزی که احتمالاً کارگردان و نویسنده میخواستن بهش برسن عدم وابستگی عشق و احساس به سن و سال بوده. اون چیزی که برای من توی این فیلم جذاب بود بازی محمد علی سپانلو بود که فکر میکنم آخرین بازیشون بود که در واقع نقش خودشون که شاعر هست رو در این فیلم ایفا کردند. فیلم سال 80 تولید شده.
فیلم «سنتوری» رو همه دیدید یا حداقل اسمش رو شنیدید، فیلمی که هیچوقت اکران نشد. فیلمی با بازی بهرام رادان و گلشیفته فراهانی و کارگردانی داریوش مهرجویی و البته خوانندگی محسن چاووشی که اگه اشتباه نکنم اولین بار توی این فیلم صداشو شنیدیم. همه این اسمها که کنار هم جمع بشه توقع میره یک فیلم خوب و خوش ساخت تولید شده باشه. اما الان که برای بار دوام این فیلم رو میدیدم به نظرم ا ومد چقدر بازیها اغراق شده است و چقدر وقایع بعضاً بدون دلیل خاصی پشت سر هم پیش میره. ما هیچ پیشزمینهای از زندگی هانیه با بازی گلشیفته فراهانی نداریم، در حتالی که درباره خانواده علی با بازی بهرام رادان اطلاعاتی رو کسب میکنیم. ما نمیفهمیم چطوری میشه خانواده علی یکهو اونو رها میکنند و بعد موقع اعتیادش میان سراغش. ما نمیفهمیم چرا خانواده هانیه توی جشن عقدش نیستند. خلاصه که دیگه نمیشه به داریوش مهرجویی هم دل بست واسه دیدن یه فیلم خوب مثل هامون و اجارهنشینها و سارا و لیلا.
آخرین فیلمی که دوباره دیدمش فیلم «کنعان» بود. فیلمی به کارگردانی مانی حقیقی که بیشتر ما اون رو با بازی خوبش در فیلم درباره الی میشناسیم. فیلم درباره زن و شوهری که شاگرد و استاد بودند و حالا بعد از ده سال زندگی زن میخواد از مرد جدا بشه و بره به خارج از کشور. استدلالش هم اینه که من میخوام کسی نباشه منتظرم باشه، کسی نباشه بگه من کجام، میخوام آزاد باشم. فیلم داستانهای فرعی دیگهای هم داره مثل بازگشت خواهر ترانه علیدوستی از خارج از کشور و عشق بهرام رادان به همکلاسی سابق خودش ترانه علیدوستی که الان شده زن محمدرضا فروتن. در واقع محمدرضا فروتن استاد هر دو بوده. ترانه علیدوستی توی این فیلم حدود 15 سال پیش شاگرد محمدرضا فروتن بوده و احتمالاً پروجکشنی که روی اون انجام داده به عنوان یک فرد مستقل و معمار خوب باعث شده زن اون بشه و حالا کخه این پروجکشن تموم شده میبینه خودش به اون چیزهایی که میخواسته نرسیده، نه کار درست و حسابی داره و نه مستقل ِ . واسه همین تصمیم میگیره بره خارج از کشور و درسش رو در مقطع دکتری ادامه بده. هر چند پایان فیلم میمونه، یعنی احتمالاً باید میمونده! فیلم سال 86 ساخته شده.
فیلمهای دیگهای که دوست دارم ببینم دو زن تهمینه میلانی و خانهای روی آب ِ بهمن فرمانآرا، کاغذ بیخط ناصر تقوایی و مادر ِ علی حاتمیایه.
جالب بود
دو زن و خانه ای روی آب رو حتما حتما ببین
کاغذ بی خط رو فکر کنم ندیدم
ولی نمی تونم باور کنم تو مادر رو ندیده باشی
حتما می خوای برای بار 100 م ببینی
و واقعا ارزش داره
نسیم من همه اینها رو دیدم دوست دارم دوباره ببینم و حسهای جدیدی که موقع دیدنشون پیدا می کنم رو بنویسم
سلام.چرا به دور ازچشم آشناها سایت نمیسازی که حرف دل بنویسی و سبکتر بشی؟بهتری؟؟؟
توی دفتر می نویسم اینطوری بهتره
سلام سیمه جان، من زیاد فیلم نمی بینم ولی برام جالب بود که تمام این فیلم ها رو که نوشتی دیدیم . کاغذ بی خط خیلی دوست دارم اگر دیدی حس تو برامون بنویس . فیلم کافه ترانزیت هم خیلی قشنگه وقت کردی اونم ببیین
مرسی از توجهت
هم کاغذ بی خط رو دیدم هم کافه ترانزیت
دوست دارم دوباره هر دوشون رو ببینم
اگر دوباره دیدم حتما درموردشون می نویسم
سلام شما کتابخانه داری یا کتابدار هستی
خوشحالم که اینقدر اهل کتاب هستی
وبلاگ خوبی داری و با افتخار لینک میشی
دوست داشتم کتابدار بودم اما فقط کتابخانه دارم و دوستدار کتاب خوندن
ممنونم و خوشحالم از آشنایی تون