شهر موشها یعنی تکرار نوستالژی کودکی...
شهر موشها یعنی شادی و رنگ و خنده و رقص و آواز...
شهر موشها یعنی میشود در مدرسه به بچهها موسیقی آموخت...
شهر موشها یعنی میشود رنگ را در زندگی جاری کرد...
شهر موشها یعنی میشود هنوز کودک بود و کودکی کرد...
شهر موشها یعنی چقدر در زندگیهایمان جای آواز و موسیقی خالی است...
حال چه فرق میکند اگر شهر موشها گاهی حوصلهسربر میشود
حال چه فرقی میکند اگر شهر موشها نباید «اسمش رو نبر» را نشانمان میداد تا همچنان ذهن خلاق کودک خود، «اسمش را نبر» را متصور شود و خلق کند...
همه این ضعفها میارزد به اینکه سالن سینماها پر شود از کودکان امروز و دیروز...
همه ضعفها میارزد به اینکه دلت غنج برود برای حرف زدن کپلک
همه ضعفهای شهر موشهای 2 میارزد به دیدن آن شهر رنگی و پر از آواز و موسیقی و خنده و شادی و رقص؛ یعنی همه آنچه که ما را این سالها از آن محروم کردهاند.
...
نمیدونم ما بچه های دیروز بیشتر لذت بردیم یا بچه ها امروز. من که همش نیشم باز بود.
فکر کنم هر دو و این اتفاق خوبی بود
هنوز فرصت نشده برم ببینمش ولی خوشحالم که تفسیر قشنگ تو رو خوندم
مثل همیشه حس ات رو دوست دارم
وااااااای یعنی میگی برم ببینم
حتما تا حالا رفتی دیدی آره؟
سلام. متن زیبایی را درباره شهر موشها نوشته بودید. سپاس
بیا ساده مثل چکاوک شویم،بیا بازگردیمو کودک شویم...
شاد باشی سمیه جان
مرسی مریم نازنین
سمیه من همیشه واست نظر میذارم اما نمیدونم تایید نشده یا نرسیده.به هرحال خواستم بگم که هستم
تائید نشده مریم جان ببخشید فرصت نکردم
پس رفتی فیلمشو دیدی سمیه جون، منم دوست دارم برم ببینم فرصت میکنم
نقد خوبی بود. tnx
سلام.اصلا"معلومه کجایی چکار میکنی؟؟؟؟خوبی؟
هستم می گذرونم و سعی می کنم زندگی کنم
سلام از وبلاگ گلابتون اومدم اینجا وبلاگتون خیلی پربار و زیباست با اجازتون لینکتون میکنم