گفته بودند هنگام دیدن این تئاتر با خودتان دستمال کاغذی برای گریستن به مقدار کافی ببرید. نیازی به این کار نبود. من گریستم اما در درون. گریستم بر تنهایی و اندوه زنی عاشق که هر روز با همسری که ترکش کرده، حرف می زند و چه تلفیق قشنگی با شعر هفته خاکستری که فرهاد خوانده، داشت. واگویه های زنی امیدوار به آینده. زنی که چشم های همسرش را در چشم های پسرکش می دید.
تئاتر " چشم هایی که مال توست " تنها مونولوگ بهاره رهنما بود اما هیچ گاه خسته نمی شدی از این همه تک گویی و دیدن فقط یک نفر در نمایش. دیوانه نمی پنداشتی اش از این همه حرف زدن با خودش.
تئاتر " چشم هایی که مال توست " مجدداً روز شنبه هفتم اردیبهشت در فرهنگسرای ارسباران اجرا می شود و مانند دیروز بلیط های فروخته شده برای زلزله زدگان مورد استفاده قرار می گیرد. پس با دیدن این نمایش یک تیر را با دو نشان زده اید. هم یک نمایش فوق العاده عالی می بینید و هم به زلزله زدگان کمک می کنید.
شنبه روز بدی بود، روز بیحوصلگی،
وقت خوبی که
میشد غزلی تازه بگی؛
ظهر یکشنبهی من، جدول نیمهتموم،
همه
خونههاش سیاه، روی خونه جغد شوم؛
صفحهی کهنهی یادداشتای من
گفت
دوشنبه روز میلاد منه،
اما شعر تو میگه که چشم من
تو نخ ابره که بارون
بزنه،
آخ اگه بارون بزنه،
آخ اگه بارون بزنه!
غروب سهشنبه
خاکستری بود،
همه انگار نوک کوه رفته بودهن
به خودم هی زدم از اینجا
برو!
اما موش خورده شناسنامهی من!
عصر چهارشنبهی من!
عصر
خوشبختی ما!
فصل گندیدن من!
فصل جونسختی ما!
روز پنجشنبه
اومد
مث سقاکه پیر،
رو نوکاش یه چیکه آب
گف به من بگیر،
بگیر!
جمعه حرف تازهئی برام نداشت،
هر چی بود، پیشتر از اینها
گفتهبود
چقدر دلم می خواست وقت و پولش رو داشتم مثل تو مدام تئاتر می دیدم سمیه جان! این روزها خیلی درگیر زندگیم ... تا می تونی از این فرصت ها استفاده کن عزیزم ...
بانو شاید من هم حسرت بخورم و بگم ای کاش جای تو بودم به نظرم باید در هر جایی که هستیم از همون جا لذت ببریم
باید جالب باشه و غمناک...
هم جالبه هم قشنگ غمناکی اش به دل می نشینه
دوست داشتم فرصتی پیش می امد و منم امکانش را داشتم که این تئاتر رو ببینم
به دیدنش می ارزه
شایدبشه گفت یه جورایی شبیه سنگ صبوره از این لحاظ که تو اون فیلمم زن قصه داره با شوهرش درد و دل میکنه، شوهری که تو کماست و...
آره شاید در این تئاتر شوهرش رفته ترکش کرده ...
تا حالا کاری از رهنما ندیدم.اگه بشه می رم
من یه کار ازش دیده بودم که کارگردان بود و نه بازیگر اما این کارش عالی بود
مرسی از اطلاع رسانی .. دلم خواست برم .
فقط این تئاتر خیلی مثه سریالهای تی وی غم در غم نیست که آدم بره اعصابش خورد شه ؟؟
سفر زن هست آیا ؟؟
نه اصلا آبکی نیست واقعا حس واقعی و لطیف زنی است که عشقش رو از دست داده هنوز سفرش رو شروع نکرده چون نمی تونه این عشق رو فراموش کنه
چرا تئاتر غمگین آخه؟
اونم با این روحیه لطیف
غمگینی اش از اون غمگین هایی بود که دوست داری ببینی و حس کنی
جالبه
تئاتر خوبی از خانم رهنما
باید دیدنی باشه
واقعا تئاتر خوبی بود من هم تعجب کردم و فکر نمی کردم که کار خوبی باشه
سلام
و
دست مریزاد...
.
سلام
خواهش می کنم
به به چشمم روشن تیاتر میری؟ خب اینطور پیش بری فردا هم لابد میخوای بری سینما
بعدش هم می خوام برم پارک!!!
مرسی اطلاع دادی...
کاش بتونم برم!!!!!!
اگه تونستی حتما برو
چقد خوب که به تئاتر علاقه داریفک من اونجا بودم عر میزدم رسوا میشدیم
فلفلی من باید یه بار تورو ببرم تئاتر یه تئاتر شاد
زیبا بود، انتخاب شعر در کنار متن زیبا.
در دلم آفرینگفتم به همه زنان وفا دار.
خواهش می کنم
میرم میبینمش
من هم شاید رفتم دوباره دیدم
احتمالن مثل همیشه اشتباه کردم.
متوجه منظورتون نشدم شاید واسه اینکه اسمتون رو فراموش کردید بنویسید
چقدر شعرش زیبا بود ممنونم .....
کاش منم میتونستم برم .موفق باشی دوستم......
ممنون
میدونی که تمام کارهایی که من دوست داری شما انجام میدی؟
خوش به حالت
کاش زودتر خبرداشتم
خیلی حیف
فکر کنم بتونید امروز هم برید و بلیط تهیه کنید
مرسی از پیشنهادت سمیه جان
رفتیم دیدیدم .. لذت بردیم بسی و بسیار هم بهش فکر کردیم ! :))
کلا عاشق این معرفی های وبلاگی ام که مو لای درزش نمیره ... اونم از نوع شاگرد دکتر جان !
واییییییی
چقدر خوشحال شدم که یک نفر از این پیشنهادات من استفاده کرد و به کارش اومد