تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

سارای همه

فرشته احمدی را با کتاب پری فراموشی به خاطر داشتم که کتاب فوق تندیس کتاب برگزیده کتابفروشان را در جایزه «روزی روزگاری» در سال 1388 دریافت کرده. وقتی در نمایشگاه کتاب و از غرفه نشر ققنوس چند رمان خوب خریدم، با وجود آنکه کتاب داستان خوانده و نخوانده زیاد داشتم اما دوست داشتم که یک کتاب داستان خوب هم بخرم و چه کتابی بهتر از کتابی که نویسنده اش را می شناختم. کتاب " سارای همه " با طرح جلد یک پیراهن مجلسی قرمز جلب توجه کرد که این طرح با نام کتاب نیز همخوانی و سازگاری دارد.

این کتاب 143 صفحه ای دارای 11 داستان کوتاه است که داستان های سارای همه با 30 صفحه و داستان سفید تنها با 3 صفحه کوتاه به ترتیب بلندترین و کوتاه ترین ذلستان های این مجموعه هستند.   

نکته جالب در مورد این کتاب این است که برخی نام ها در داستان های مختلف تکرار شده است مانند نام آرش یا شهرزاد. نکته دیگر آنکه برخی از داستان ها در عین رئال بودن، بو و رنگی از سورئال نیز به خود می گیرد و این سورئال بودن اصلاً توی ذوق خواننده ای مثل من که دوست دارد داستان های رئال بخواند، نمی زند و همین نکته این مجموعه را از دیگر مجموعه های داستان کوتاه متمایز می کند.

داستان سارای همه که نام کتاب نیز نام همین داستان آخر کتاب است، غافلگیری بسیار جالبی در انتها دارد. هرچند این غافلگیری از همان ابتدای این داستان به چشم می خورد و از همان نقطه شروع به خواننده می گوید که با یک داستان متفاوت روبروست. داستان تلویزیون را خیلی پسندیدم. داستانی که با تصویرسازی فوق العاده،  تفاوت ساختار ذهنی زن و مرد را در قالب یک داستان 10 صفحه ای توضیح می دهد. اینکه زن ها برای گفتن حرف دلشان زیاد مقدمه چینی می کنند و حرفشان را مستقیم نمی زنند و فکر می کنند اگر در لفافه و با ایما و اشاره نکته ای را اشاره کنند، همسرشان باید آن نکته را سریع متوجه شود و منظور اصلی شان را بفهمد. در صورتیکه مردها معمولاً اگر تقاضایی داشته باشند آن خواسته را مستقیم بیان می کنند و انتظار دارند همسرشان نیز خواسته اش را مستقیم بیان کند.

کتاب سارای همه از آن دست کتاب هایی است که در عین لذت بردن از خواندن داستان هایش، نکات ریز جالبی را نیز دریافت خواهید کرد.  

پ.ن: عکس تکی از کتاب پیدا نکردم.

ضد حالات

سعید بیابانکی را از جلسات شعر طنز به خاطر داشتم و گاهی اشعارش را در وبلاگش دنبال می کردم. اوایل امسال در سایت دکتر شیری تبلبغ کتاب جدیدشون رو دیدم و همون موقع خریدم اما تا به حال فرصت خوندنش رو نداشتم، کتابی که میشه 2 ساعته خوند و ازش لذت برد. 

کتاب طنز " ضد حالات " چند بخش مختلف داره. در یکی از بخش ها نویسنده داستان های کوتاهی رو در قالب طنز نوشته و یا از خاطرات سفرش به تاجیکستان و هند.  

 " مردم تاجیکستان خیلی اهل شعرند. در صحبت های معمولی هم شعر می گویند. البته من متوجه نشدم که روی اعلامیه اموات یا سنگ قبر اهل قبور یا پشت کامیون ها و تریلی ها هم شعر می نویسند یا نه." صفحه 66 

 

سعید بیابانکی بخش دیگری از این کتاب 114 صفحه ای را به حافظ + من اختصاص داده است. بدین صورت که تک بیتی از اشعار حافظ را نوشته و زیر آن با تک بیتی دیگر جواب داده است.  

" دیری است که دلدار پیامی نفرستاد 

من فکر کنم گوشی او شارژ ندارد "  

" نمی دهند اجازت  به سیر و سفر 

من از تعاونی یک بلیت می گیرم "

بخش پایانی این کتاب به سه شعر طنز نویسنده اختصاص دارد.

دوره گردی خاطرات

" خیلی از آدم ها در زندگی خواب می بینند، خیلی از آدم ها در زندگی خاطراتشان را زندگی می کنند اما اگر این رویه از حدی فراتر رفت و تمام زندگی ات را تحت الشعاع خود قرار داد، آن وقت می شود نوعی اختلال که زندگی عادی خود و گاهاً دیگران را مختل می کند. به جای آنکه خوابیدن برایت رویای فراموشی باشد، می شود مصیبت. خاطرات می شود خوره روحت. خودت هم نمی دانی الان داری خواب می بینی یا در واقعیت خاطراتت را مرور می کنی بعد کلافه می شوی، دست خودت هم نیست. دکتر و دوا و درمان هم ممکن است جواب ندهد، چون کسی نمی داند تو چه مرگت شده. کسی نمی فهمدت. حتی پدر و مادرت هم می خواهند کاری کنند که از دستت خلاص شوند. به هر راهی متوسل می شوند. به برادر خارج نشینت متوسل می شوند و می خواهند تو را به قبیله ای عجیب و غریب بسپارند چرا که می اندیشند تو هم مانند آن ها عجیب و غریبی. این میان همکار سابق و دوست فعلی ات را فقط داری که همیشه و همه جا دلسوزانه مراقب توست. هوایت را همه جوره دارد اما باز به چشم بقیه نمی آید و وقتی می فهمند تو قرار است به عنوان حق الزحمه، آپارتمانی را که در آن ساکنی بعد از مرگت به او بدهی، برآشفته می شوند.  "  

 

 

متنی که خوندید تمام برداشت من از رمان " بت دوره گرد " نوشته مرجان بصیری بود. اوایل داستان کمی گیج میشی و نمی تونی تشخیص بدی این جملات رو کدوم یکی از شخصیت های داستان گفته اما کم کم متوجه میشی که تمام قصه را سهیلا داره تعریف می کنه و اون جملات پراکنده و آشفته هم خواب های سها است که قرار شده برای سهیلا تعریف کنه و اون هم بنویسه. در کل، بت دوره گرد، داستان خیلی متفاوتی از رمان های ایرانی داره هم در فرم و هم در محتوا.  

 

کدام گناه؟

رمان " آبی تر از گناه یا بر مدار هلال آن حکایت سنگین بار " را می توان از دو منظر مورد بررسی قرار داد. یکی از بعد محتوا و دیگری از بعد روایت داستانی. از نظر روایت داستانی، داستان یک شوک بزرگ در انتهایش دارد. شاید هم بیش از یک سورپرایز برای خواننده داشته باشد. آنقدری که وقتی فصل 10 را می خوانی نمی دانی این فصل را باور کنی یا فصل قبل را. در کل 10 فصل هم آنچنان نکات ریزی دارد که اگر به یکی از آن ها توجه نکنی، در پایان نمی توانی دریابی که چرا اینگونه شد. 

اما از دید محتوا، علت و معلولی داستان مشخص و واضح است و این نکته مثبتی است اما آنچنان قوام ندارد که بتواند خواننده را راضی کند که چرا شخصیت اول و بی نام داستان دست به چنین عملی زده.  

داستان " آبی تر از گناه " نوشته محمد حسینی حکایت جوانی است که از شهرستان به تهران آمده و به قتل محکوم شده و حالا روایت اول شخص او را برای بازجوهایش می خوانیم که در هر فصل از 10 فصل این کتاب با نکات تازه ای از ماجرا روبرو می شویم.  

روایت داستان آنقدر نو و جذاب هست که کتاب برنده دو جایزه شده و به چاپ ششم رسیده. کتاب فوق جایزه ششمین دوره مهرگان ادب در سال 84 را به عنوان بهترین رمان فارسی سال به خود اختصاص داده و جایزه دیگر آن در پنجمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری باز در سال 84 به عنوان بهترین رمان سال بوده است.  

خود من به شخصه کتاب را دو بار متوالی خواندم و برای بار دوم به نکات بسیار ریز و جزئی توجه بیشتری داشتم تا به درک هیجان و تعلیق پایانی داستان کمک بیشتری کرده باشد.  

خواندن این لینک نیز برای شناخت بیشتر شما از این کتاب مفید و جالب است.

عاشق لو نرفته

مردها همیشه حق انتخاب دارند 

یک روز میان تفنگ و ناموسشان 

یک روز میان معشوق و مادرشان 

من اما تو را انتخاب می کنم 

تنها تو را برای تفنگم 

برای ناموسم 

برای معشوقم 

برای مادرم 

تنها تو  

آزادی. 

" کیوان مهرگان " 

مراسم رونمایی از کتاب " عاشق لو نرفته " کیوان مهرگان امروز در کافه کتاب لاله زار با حضور سوسن شریعتی و حافظ موسوی در حالی برگزار شد که  اسم اصلی کتاب در ابتدا " عاشق لو نرفته پیامبر می شود " بوده اما این شعر کلاً از کتاب حذف شده و اسم کتاب نیز بنا به حذف شعر فوق، بنا به صلاحدید ناشر تقلیل یافته است. همچنین از میان حدود 140 شعر این کتاب  حدود 30 شعر آن مجوز انتشار نگرفته است.  شعر بالا یکی از آن شعرهای منتشر نشده است.   

من دارم عاشق می شوم 

 بی آنکه پاسبان بو ببرد 

این یک راز نیست 

در قرن ما

عاشق لو نرفته  

پیامبر می شود. 

خانم سوسن شریعتی در این مراسم بیان کرد که : من خیلی به ادبیات بی ربطم اما هر از گاهی لازم است یک آدم بی ربط به ادبیات درباره ادبیات صحبت کند. وی افزود، کار ادبیات هوسِ جور دیگر دیدن را در دل انسان ها انداختن است.   

کیوان مهرگان در این مراسم با عنوان کردن این مطلب که حوصله آدم های این روزگار و وقت آن ها و نیز وقت خودش، او را به این سمت برده که شعرهایش تماماً کوتاه و موجز باشند.  

شعری که بر روی تابلوی کافه از همین کتاب نوشته شده بود را من خیلی دوست داشتم: 

آتش با خاک  

فرقی نمی کند 

نه که بگویی 

رانده می شوی 

مسافر تنهایی خودم

دکتر غلامحسین معتمدی نیز به مانند دکتر افشین یداللهی روانپزشکی است که شاعر شده یا شاید هم شاعری که روانپزشک شده.  کتاب شعر " تو خوابی نبودی که من دیده بودم " با یک شعر پر از حس تنهایی شروع میشه به نام درنگ:

ثانیه ها چقدر سنگین است 

وقتی که خاطره ها از راه می رسند 

زنگ می زنند  

و تنهایی 

در را باز می کند 

تنهاییی چقدر طول می کشد  

وقتی که نبض نوازش 

دیگر نمی زند 

و برای دوست داشتن فرصت نیست 

و عشق 

تنها یک کلمه است 

.... 

.... 

اما شاعر در همین مجموعه کوچک و دوست داشتنی شعرهایی دارد که حس عاشق بودن و دوست داشتن را با کلماتی ساده و دلنشین به خواننده القا می کند. آنجا که شاعر در شعر عاشقی می سراید: 

من عاشقی ام  

از آخرین ثانیه دوست داشتن می آیم 

تا منفجر شوم 

و آسمان تنهایی شب را 

با آتشبازی عشق روشن کنم 

من عاشقی ام 

دنبال دست های حقیقت می گردم 

تا گونه های زندگی را 

نوازش کنم 

و دست های رویا را بگیرم 

و به پارک بروم 

.... 

....  

رویا به گمانم در اینجا ایهام دارد.

سادگی در تمام شعرهای کتاب موج می زند و به نظر من این سادگی تعمداً انتخاب شده تا تمام شعرها رابطه حسی قوی با خواننده برقرار کند و همین سادگی به عمق دل می نشیند.  مثلاً این شعر لبخند

... 

... 

لبخند تو   

خلاصه خواستن است 

و ابدیت دوست داشتن را 

منعکس می کند 

بی آن که 

آینه ای در میان باشد. 

 

کتاب فوق کتاب دومین کتاب شاعر است که اکثر شعرهای آن در سال 90 و 91 سروده شده است.  کتاب دارای قطع کوچک است و 100 صفحه دارد. کتاب را نشر مرکز واقع در خیابان دکتر فاطمی با قیمت 5500 تومان چاپ کرده است. لذت خواندن شعرهای زیبای این کتاب را از دست ندهید.

نرسیده به پل ِ وصل

مهتاب، آیدا و رویا سه دخترند هم سن و سال من و تو. سه دختر با آرزوهای ممکن و دست یافتنی. سه دختر با حس های مشابه من و تو. با حس پشت سر گذاشتن گذشته و امید به آینده.

" اینجا نرسیده به پل ... " اولین نوشته آنیتا یارمحمدی 26 ساله ای است که داستان مهتاب و آیدا و رویا را روایت می کند. در واقع او داستان نمی گوید، خود زندگی این سه دختر دهه شصتی را برایمان بازگو می کند. داستان جوان های نسلی که مهم ترین حرف های زندگی شان را نگفتند، تایپ کردند! اینجا نرسیده به پل، داستان نیست، خود زندگی است. زندگی یعنی همینی که دارد می گذرد. چه حالمان خوب باشد چه خراب، می گذرد.

اینجا نرسیده به پل داستان سفر ِ سه نفری است که از بهشت هایشان رانده شده اند و حالا باید سفر زندگی خود را آغاز کنند. تا پایان داستان ممکن است خواننده منتظر یک اتفاق باشد، اما تا پایان اتفاق خاصی نمی افتد، شخصیت های داستان در جریان بازگو کردن زندگی شان گویی خود را می یابند و به درک تازه ای از زندگی می رسند و سفر زندگی شان آغاز می شود.

مهتاب که برای ادامه تحصیل از همدان به تهران آمده، دلش نمی خواهد فوق لیسانس بخواند. دوست دارد کاشت ناخن یاد بگیرد و برای خودش کار و کاسبی راه بیاندازد و مستقل شدن را تجربه کند. او از بهشت حمایت خانواده بیرون می افتد. هر چند حمایت نسبی مادرش را هنوز در کنارش دارد. اما او تصمیم خودش را گرفته نه دلش می خواهد فوق بخواند و نه دلش می خواهد به شهرشان برگردد.

آیدا که برای خواندن رشته ادبیات فارسی از اصفهان به تهران آمده از بهشت عاطفی اش بیرون افتاده و حوصله درس و دانشگاه را ندارد. مجبور می شود خیلی از درس هایش را یکی یکی به خاطر غیبت و نرفتن سر کلاس ها حذف کند.

رویا که در واقع صاحب خانه مهتاب و آیدا است معلم زبانی است که در آموزشگاه تدریس می کند. او که از بهشت عاطفی عمیق تری رانده شده ، یک بار طلاق گرفته و یک بار عشقش او را ترک کرده و به خارج از کشور رفته. او در سفر قهرمانی اش به رابطه کینه وارش با پدر و نا مادری اش فکر می کند و سفرش سخت تر از دو دختر دیگری است که حالا غیر از هم خانه و مستاجر، دوستان او هم محسوب می شوند. به قول همکارش، رویا آدمی است که آرامش می خواهد و ثبات.

هر سه شخصیت داستان، زندگی خود را از کودکی تا به امروز گویی برای شخصی خیالی بازگو می کنند یا در دفترچه ای می نویسند. اما در واقع مرور زندگی شان باعث می شود به تصمیم گیری های جدیدی برسند و روند زندگی شان آرام و بی صدا تغییر کند. در واقع این فکر و دید آن هاست که عوض می شود .

اینجا نرسیده به پل به نظر من یک ضعف مهم داشت و آن اینکه زبان هر سه شخصیت داستان یکی بود و اگر بالای هر فصل اسم شخصیت نوشته نمی شد، متوجه نمی شدیم این الان آیدا است که حرف می زند یا مهتاب یا رویا. منظورم از زبان داشتن لهجه نیست بلکه زبان مخصوص به هر شخصیت در داستان وجود نداشت و گویی یک نفر دارد زندگی سه نفر را با یک زبان و به یک شکل بیان می کند.

چشم هایش

گفته بودند هنگام دیدن این تئاتر با خودتان دستمال کاغذی برای گریستن به مقدار کافی ببرید. نیازی به این کار نبود. من گریستم اما در درون. گریستم بر تنهایی و اندوه زنی عاشق که هر روز با همسری که ترکش کرده، حرف می زند و چه تلفیق قشنگی با شعر هفته خاکستری که فرهاد خوانده، داشت. واگویه های زنی امیدوار به آینده. زنی که چشم های همسرش را در چشم های پسرکش می دید.  

تئاتر " چشم هایی که مال توست " تنها مونولوگ بهاره رهنما بود اما هیچ گاه خسته نمی شدی از این همه تک گویی و دیدن فقط یک نفر در نمایش. دیوانه نمی پنداشتی اش از این همه حرف زدن با خودش.

تئاتر " چشم هایی که مال توست "  مجدداً روز شنبه هفتم اردیبهشت در فرهنگسرای ارسباران اجرا می شود و مانند دیروز بلیط های فروخته شده برای زلزله زدگان مورد استفاده قرار می گیرد. پس با دیدن این نمایش یک تیر را با دو نشان زده اید. هم یک نمایش فوق العاده عالی می بینید و هم به زلزله زدگان کمک می کنید.

ادامه مطلب ...

گنجشکک اشی مشی لب بوم ما مشین...

چه فرقی می کند، پیر باشی یا جوان، سالم باشی یا نوعی بیماری داشته باشی. ناگهان هجوم عشق، پایتخت دردت را فتح می کند و حالا این تویی که نباید بگذاری در گذر زمان عشق ات را فراموش کنی. این تویی که نباید بگذاری درخت عشقت پژمرده شود. درخت عشق ریشه دارد گاهی رسیدگی می خواهد.  

بهتر از این بلد نیستم فیلم " حوض نقاشی " را توصیف کنم. خودتان بروید و ببینید و از عاشقانه آرام رضا و مریم لذت ببرید. از بین رفتن عاشقانه زوج دیگر فیلم را خوب رصد کنید. 

پ.ن: نوشته بی نظیر داش بهی درباره حوض نقاشی

ادامه مطلب ...

غشاء های نازک زندگی مان کجاست؟

یکی از داستان هایی که در طول عید نوروز از سی دی همشهری داستان با صدای خود نویسنده گوش کردم، داستان " غشاء نازک " از فریبا وفی بود. نویسنده از غشاء نازک انار به عنوان استعاره استفاده کرده تا نشان بدهد آدم ها آن چیزی که در ابتدا نشان می دهند، نیستند و زیر غشاء وجودی شان ممکن است شخصیت دیگری نهفته باشد و این غشاء از این جهت نازک است که زود در یک موقعیتی خودشان را نشان می دهند. آدم هایی که در جمع تصویری فوق العاده ایده آل از خود و روابط شان نشان می دهند اما در موقعیتی خاص متوجه ظاهر سازی و یا دروغ بودن آن روابط و رفتارها می شویم. 

تصویر سازی این داستان خیلی خوب صورت گرفته و نویسنده بدون بیان جمله یا حرف خاصی با نشان دادن موقعیت خوردن انار و توصیف اش، توانسته منظور و هدف خود را به راحتی و درستی منتقل کند. شنیدن داستان از زبان خود نویسنده باعث می شود که تمام حس های نهفته در داستان از طریق صدای خود صاحب اثر منتقل شود و این تجربه خیلی خوبی بود.

از فریبا وفی داستان ها و رمان های خوبی خوانده ام. در راه ویلا مجموعه داستان خوبی بود و رمان های پرنده من و رویای تبت هم برنده جایزه های مختلفی شدند. 

ادامه مطلب ...