تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

تهران نوشت

دل‌نوشته ها، تحلیل فیلم و کتاب

je l'aimais

" زندگی حتی وقتی انکارش می کنی، حتی وقتی نادیده اش می گیری، حتی وقتی نمی خواهی اش از ناامیدی های تو قوی تر است. از هر چیز دیگری قوی تر است. " زندگی جریان دارد چه بر وفق مرادت باشد و چه آرزوهایت را بر باد رفته بدانی. اما لحظه ای در زندگی ات فرا می رسد که دلیل طرز رفتار  اطرافیانت را می فهمی و آن وقت شاید کمی راحت تر بتوانی از خطاهایشان بگذری. 

رمان زیبای " من او را دوست داشتم " را که می خوانی می اندیشی، مردی است که زن و دو فرزندش را به خاطر زنی دیگر رها کرده اما داستان همچنان که پیش می رود، چیزی فرای این موضوع را شاهدی.  

من که به شخصه اولین بار بود در داستانی گفتگوی عروس و پدرشوهر را می خواندم. پدرشوهری که داستان زندگی اش در ادامه آن چنان جذاب می شود که می فهمی عدم حمایت پدرشوهر از عروسش در قبال کار پسر، ریشه در گذشته خود پدر دارد. 

وقتی داستان ِ نوشته آنا گاوالدا را به پایان می رسانی _ داستانی که من دلم نمی خواست تمام شود و آنقدر 175 صفحه را کش دادم و قطره قطره خواندم تا دیرتر تمام شود _ دلت می خواهد همانطور که کلوئه گفته عمل کنی و " باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را جرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد. "    

 

در انتهای داستان می فهمی گاهی باری نگفتنی روی دوش برخی آدم ها سنگینی می کرده و به وقتش باید نگفتنی ها را می گفته.  در انتها می فهمی دوست داری دست از دویدن برداری چون فکر می کنی زندگی با کسی که دوستش داری، زیباست و همین برای تو کافی است.  در انتها می فهمی گاهی برخی وقایع ناخوشایندی که برای اطرافیانت رخ می دهد، در واقع تلنگری برای ماست تا از راه اشتباهی که رفته ایم برگردیم. 

love types

خیلی قبل ها تستی را در سایت ایران ذهن زده بودم مبنی بر تست شخصیت mbti. این تست در جهان بسیار مطرح و معتبر است و کتاب های زیادی بر اساس شخصیت شناسی mbti در بابِ ازدواج و کار مناسب با تیپ شخصیتی نوشته شده است اما هیچ کدام به اندازه کتاب جدیدی که بر این اساس خواندم برای من کاربردی و تاثرگذار نبوده است. در کتاب انواع عشق که توسط بنیاد فرهنگ زندگی منتشر شده به صورت کاربردی و با بیان مثال و با زبانی روان و شیوا با تیپ شخصیتی خود آشنا می شوید و می فهمید که چه تیپ هایی مناسب ازدواج با شما هستند، کجا می توانید او را ملاقات کنید. وقتی او را دیدید با طرح چه سوالاتی تیپ شخصیتی او را دریابید. وقتی فرد مناسب تان را ملاقات کردید از چه شیوه ای و تکنیکی استفاده کنید تا بتوانید او را به خود جذب کنید. حالا بعد از خواندن این کتاب در ذهنم تمام 16 تیپ شخصیتی حک شده است و می توانم آن ها را راحت تر از قبل تشخیص دهم. نویسنده کتاب الکساندر اویلا و مترجم آن فرشید قهرمانی است. کتاب انواع عشق ابتدا با یک تست 4 قسمتی، تیپ شخصیتی شما را مشخص می کند. سپس تمام 16 تیپ شخصیتی را با جزئیات و با تمرکز بر روی ازدواج توضیح می دهد. برای درک آسان تر، نویسنده این کتاب 16 تیپ شخصیتی را به 4 گروه جستجوگران معنی، جستجوگران دانش، جستجوگران امنیت و جستجوگران هیجان تقسیم کرده است و برای مثال برای تیپ شخصیتی من چند تیپ را پیشنهاد داده که ازدواج با آن ها می تواند ازدواجی مناسب باشد اما هر کسی می تواند با شناخت سایر تیپ ها، همسر مناسب خود را از میان سایر تیپ ها نیز انتخاب کند. 

برای مثال تیپ شخصیتی خود من INFJ بود که نام این تیپ را نویسنده، نویسنده عارف نهاده که از زیر مجموعه جستجوگران معنی است و من ترجیح می دهم همسرم تیپ ESTP داشته باشد که دقیقا نقطه مقابل تیپ من است و زیرمجموعه جستجوگران هیجان به حساب می آید و نام تیپ شخصیتی اش اهل زد و بند است.   

 

جستجوگران معنی : 

فیلسوف ایده آل گرا (INFP) 

نویسنده عارف (INFJ) 

فیلسوف اجتماعی (ENFP) 

معلم رشد (ENFJ) 

جستجوگران دانش : 

حکیم (INTP) 

کارشناس (INTJ) 

نوآور (ENTP) 

ژنرال (ENTJ) 

جستجوگران امنیت :  

مراقب (ISFJ) 

سرپرست (ISTJ) 

میزبان وظیفه شناس (ESFJ) 

سنت گرا (ESTJ) 

جستجوگران هیجان : 

هنرمند لطیف (ISFP) 

صنعتگر (ISTP) 

اهل عمل (ESFP) 

اهل زد و بند (ESTP)

به مناسبت زادروز سهراب سپهری در نیمه مهر ماه

مطلب جدید من را به مناسبت زادروز سهراب سپهری در کانون ادبی پرشین بلاگ بخوانید.

دربند

شجاعت همرا با ترس، آخر ِ مرام و معرفت توی دوستی، درسخوان و با نمک؛ همه این ها میشود خصوصیات نازنین بیاتی توی فیلم دربند. فیلمی با بازی های عالی و خیلی خوش ساخت که روان و در عین حال با هیجان پیش می رود بدون آنکه بیننده خسته شود و یا حوصله اش سر برود. فیلمی در بابِ رفاقت های نسل ما، در بابِ بی وفایی پسرها در دوستی، در بابِ سادگی و ساده بودن ها، در بابِ فرصت طلبی، در بابِ اعتماد کردن های بی مورد، در بابِ درک نکردن موقعیت اطرافیان و شاید در بابِ بی در و پیکر بودن تهران. فیلم دربند به کارگردانی پرویز شهبازی فیلمی است با بازی های خیلی خوب و درامی قوی. فیلم تلخی است اما تلخی اش توی ذوق آدم نمی زند.

 

دربند، دربند ِ رفاقت هاست، دربندِ اعتماد کردن ها و سوء استفاده کردن هاست، دربند، دربند ِ روابط نسلی است که هم می خواهد مرام و معرفتش در دوستی را ثابت کند و هم خودش در دردسر نیفتد، دربند، دربند ِ روابطی است که نمی دانیم تهش چیست، نمی دانیم کجای این دوستی و رابطه هستیم.دربند، دربند ِ چهار دیواری شهری است که اگر کلاهت را سفت نگیری باد برده!

چهل سالگی

وقتی به جایی از زندگی ات می رسی که سن و اعداد برایت مهم جلوه می کنند، بدون آنکه خودت حتی بخوای توجهی به آن سن و عدد داشته باشی. این میان اگر به پشت سر نگاهی بیاندازی و ببینی به خواسته هایی که روزی تو را سر ذوق می آروده، نرسیده ای، حالت بیشتر گرفته می شود آنقدری که فکر می کنی زندگی را باخته ای. چهل سالگی نیز از سن هایی است که آدمی خواه، ناخواه به گذشته خود سرکی می کشد تا ببینید چه کرده و به کجا رسیده. فقط کافی است چیزی یا کسی تلنگری بر این ماجرا شود و تنها کبریتی لازم است تا این شعله خودنگری روشن شود. 

" پیری فقط یک صورتک ِ بدترکیب است که با یک من سریش می پسبانندش روی صورت آدم، ولی آن پشت جوانی است که دارد نفسش می گیرد. بعد یک دفعه می بینی پیر شدی و هنوز هیچ کدام از کارهایی که می خواستی نکردی. " آن وقت با خودت می گویی: " ای کاش من هم عاشق چیزی بودم، عاشق چیزی که فقط و فقط مال خودم باشد، عاشق یک کار، یک عشق مطمئن، عشق به چیزی که به عواطفت جواب بدهد، نگران آن نباشی که پَسِت بزند، یا کمتر دوستت داشته باشد، یا ته بکشد. " 

رمان چهل سالگی نوشته خانم ناهید طباطبایی از انتشارات چشمه را سال 87 خریده بودم و همان موقع ها نیز خوانده بودم، اما دوباره به سراغش رفتم و این بار وقتی می خواندمش، تصاویر فیلمی که بر این اساس نیز ساخته شده، در ذهنم تداعی می شد. هر چند فیلم اقتباس کامل این کتاب نیست، اما به اصل داستان بسیار نزدیک بود. 

رمان خیلی آرام و روان و ساده پیش می رود و همین موضوع ضرباهنگ خواندن را راحت می کند.



فیلم های تابستانی

در ادامه معرفی پست قبل، فهرست فیلم هایی که در تابستان دیدم را اینجا قرار می دهم. باشد زین میان کسی بهره ای برد.

فیلم های ایرانی:

رسوایی - یک سطر واقعیت - رژیم طلایی - قاعده تصادف 

پ.ن: قاعده تصادف این میان فیلم خوبی است.

فیلم های خارجی:

1- just like a woman 

فیلمی با بازی گلشیفته فراهانی. فیلمی که ابتدای اون رو خیلی دوست داشتم و فکر می کردم با یک فیلم روانشناسی  خوب در حیطه سفر قهرمانی مواحهم اما ادامه فیلم من رو نا امید کرد.  

2- 21 and over 

فیلمی در ژانر ظنز که حرف های جالبی در حیطه روانشناسی رو در قالب طنز بیان می کرد. 

3- spring breakers 

فیلمی با بازی سلنا گومز که داستان زندگی چند دختر طغیانگر رو روایت می کنه. دخترانی که دلشون می خواد بی قید و بند و بدون هیچ گونه محدودیتی زندگی رو تجربه کنند.

4- the words 

فیلمی که تا نزدیک انتها بسیار جذاب و هیچان انگیز پیش رفت و بیننده رو با خودش همراه می کرد اما انتهای داستان واقعاً نا امید کننده بود!

5- liberal arts 

فیلمی به نویسندگی و کارگردانی و یازیگری جاش راندر که دو نفر در این عصر ارتباطات عشق را از طریق نامه نگاری تجربه می کنند.

6- hope springs 

فیلمی عالی با بازی مریل استریپ در باب مشکلات زناشویی

7- promised land 

فیلمی درباره بشر امروزی که باید میان سنت و تجدد تصمیم بگیرد.

8-  amour 

عشق آرام و زیبای زن و شوهری در پیری 

9-  this is 40 

فیلمی طنز در باره بحران میانسالی

10-  argo 

فیلمی درباره حوادث لانه جاسوسی آمریکا در ایران. حرف و حدیث درباره این فیلم زیاد بوده اما به نظرم باید به عنوان یک ایرانی این فیلم را دید تا بفهمیم جهان و مخصوصا آمریکا نظرشون درباره ایران و اقدامات ایرانیان چیه.

11-   flight 

این فیلم رو خیلی خیلی دوست داشتم. فیلمی با بازی بینظیر دنزل واشنگتن که در فیلم مشکلش رو برای سال ها انکار و پنهان می کنه و نمی خواد بپذیره که یک معتاد به الکله اما زمانی که بنا به حادثه ای مجبور به پذیرش این مساله میشه اون رو با تمام وجود می پذیره. این فیلم رو حتماً ببینید درس های بزرگی میده.

12- life of pi 

درباره این فیلم یک پست جداگانه نوشتم.

13- parker 

یک فیلم اکشن با بازی جنیفر لوپز

14- love actually 

فیلم خوبی بود درباره عشق واقعی و اینکه عشق سن و موقعیت اجتماعی و بسیاری فاکتورهای دیگه رو نادیده می گیره و فقط و فقط حس دوست داشتن رو مدنظر داره.

15- think like a man 

این فیلم بر اساس یک کتاب با نام think like a man, act like a woman به نویسندگی استیو هاروی ساخته شده و نشون میده که زن ها چه کارهایی را برای داشتن یک رابطه عاطفی خوب انجام بدهند. این کتاب توسط نسل نواندیش هم منتشر شده.

16- life or something like it 

فیلمی عالی با بازی آنجلینا جولی. اگه به شما بگویند فقط همین یک هفته را زنده هستید چه می کنید؟

17- what to expect when you are expecting 

فیلمی طنز که البته من را به گریه درآورد! درباره حس زیبای مادر شدن.

پ.ن: تمام این فیلم ها رو خیلی زیاد دوست داشتم اما موارد 6-8-11-12-15 و 16 عالی بودند و بی نهایت لذت بردم از دیدنشون.

کتاب های تابستانی

همیشه رسم بر اینه که جوجه رو آخر پاییز بشمارند اما من می خواهم در پایان تابستان سال 92 این کار را انجام دهم و به یاد بسپارم چه کتاب هایی در تابستان خوانده ام و چه فیلم هایی دیده ام:

اصولاً کتاب هایی که من می خوانم به چهار دسته طبقه بندی می شوند. رمان، داستان کوتاه، شعر و روانشناسی

در دسته رمان کتاب هایی که در تابستان 92 خوانده ام شامل موارد زیر است:

1-بت دوره گرد - مرجان بصیری

2-پرچینی از اقاقیا - مرجان ریاحی

3- شوهر عزیز من - فریبا کلهر

4- نیمه ناتمام - نسرین قربانی 

5- جاناتان مرغ دریایی - ریچارد باخ

در دسته داستان کوتاه کتاب هایی که در تابستان 92 خوانده ام شامل موارد زیر است:

6-  سارای همه - فرشته احمدی 

7-  روزی که هزار بار عاشق شدم - روح انگیز شریفیان

8- خانجون و خواب شمرون - شرمین نادری

در دسته شعر کتاب هایی که در تابستان 92 خوانده ام شامل موارد زیر است:

9- ملخ های حاصلخیز - اکبر اکسیر

10- دوستت دارم همین - امیر عباس مهندس

11- هزار و یک سال مانده به من- سرو آزاد ستوده

12- اتاق پرو - مهدی اشرفی

13- گزینه اشعار - عمران صلاحی

14- نوائی هم آهنگ باران -فریدون مشیری

در دسته روانشناسی کتاب هایی که در تابستان 92 خوانده ام شامل موارد زیر است:

15- مرداب روح -جیمز هولیس

نیمه ناتمام

داستان زندگی خانواده ای 7 نفره از قبل از انقلاب تا به حال از زبان دختر وسطی خانواده نقل می شود. داستانی که در ابتدا با جزئیات تمام شخصیت ها را توصیف می کند و ما از خلال حرف و رفتارهایشان آن ها را به خوبی می شناسیم گویی که سال هاست با آن ها آشنایم، اما هر چقدر به انتهای داستان نزدیک می شویم تند و تند شخصیت ها می آیند و می روند، می میرند و می کشند! و این بزرگترین نقطه ضعف داستان است.

مهناز روای داستان گاهی چند جمله را پشت سر هم از آدم های مختلف داستان در موقعیت های مختلف ِ حال و گذشته بیان می کند که در آنِ واحد با چند جمله مختلف با نظر شخصیت های گوناگون درباره یک موضوع خاص آشنا می شویم و در تمام کل رمان این نوع از گفتن می شود سبک خاص ِ  نسرین قربانی نویسنده داستان.

" نادر برای اولین بار تکه ای از فیلم نامه را برایم خوانده بود: نظرت چیه؟

از کی برایش مهم شده بودم؟!

آقاجون به عزیز گفته بود : من زنی نمی خوام که فقط بشوره و بپزه.

عزیز به مرجان غر زده بود: مردا همشون سر تا پا یه کرباسن.

صبا گفت: مرتیکه پدر سوخته!

عزیز گفته بود:

مردا همشون یه کرباسن!

توی دلم گفتم: همه کرباسارو یه جور نمی بافتن عزیز خانوم، نوع مرغوبش هم هست. "

نیمه ناتمام به ما می آموزد " کک دنیا هم برای رنج و شادی آدم ها نمی گزد. " این خودِ ما هستیم که باید حواسمان را جمع کنیم " تا خرخره توی غم و غصه فرو نرویم. " و زندگی نزیسته خود را از لابلای استعدادها و توانمدنی ها و ظرفیت مان پیدا کنیم و نیمه ناتمام زندگی مان را خودمان کامل کنیم چرا که به قول مهناز : " زندگی آن قدر صیقلم داده بود که بدانم هر کسی در قلبش نیمه نا تمامی دارد که سال هایی را با او سپری م یکند. سپس هر دو با هم به خاک سپرده می شوند." 

life of pi

در پیچ جاده ای لغزنده هنگام گرفتن ترمز اتومبیل، وقتی نمی دانی این پیچ لغزنده و سخت را که می گذرانی هنوز زنده ای یا نه. آن موقع ترس و امید حسی است که تومان و برای لحظاتی اندک تو را فرا می گیرد. امیدی که آن لحظه داری تنها به منبعی فراتر از نیرو و قدرت انسانی است. امید به منبعی که می دانی فراتر از محاسبات عقلانی می تواند تو را نجات دهد. نام آن منبع عظیم و قدرتمند می تواند الله باشد، پسر خدا باشد یا نام خدایان هند و بودا. هر چه هست خدا همان خدایی است که در سختی ها به او تکیه می کنیم و بنا به گفته قرآن مسلمین، بعد از پایان یافتن سختی و مشقت او را از یاد می بریم.

پی پسر هندی در سفر پر مخاطره اش پس از غرق شدن کشتی حاوی خانواده و حیوانات باغ وحششان، آنجایی که هیچ امیدی ندارد، آنجایی که به گفته خود او فکر می کرده خدا او را به حال خود رها کرده، آنجایی که به نظر می رسده خدا به رنج تنهایی او در دریا کنار یک ببر بنگالی اهمیت نمی دهد، خدا به داد او رسیده و باز به گفته خود او در تمامی زمان ها خدا حواسش به او بوده. به او جای استراحت داده و نشانه ای تا سفرش را برای زنده ماندن ادامه دهد.


پی که نام اصلی اش بسیار طولانی بوده و همسالانش با واژه ای نامناسب نام او را صدا می زدند، تصمیم می گیرد نام خود را به صورت مخفف به پی تغییر دهد که یادآور عدد پی ریاضی است که نشان دهنده شعاع دایره باشد. گویی که او مرکز جهان است و من را یاد این شعر حافظ می اندازد که در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم. گویی بعضی چیزها در سرونشت ما مقدر شده و خدایی که ممکن است خیلی ها بودنش را باور نداشته باشند، مقدر کرده که در زندگی ما همه رنج ها و سختی هایی وجود داشته باشدتا از خلال آن ها معنای زندگی را دریابیم.

فیلم زندگی پی قرار است به ما بگوید که خدایی هست. نمی دانم بعد از دیدن این فیلم کسانی که بودن خدا را منکر می شوند حضور او را در زندگی شان حس خواهند کرد یا نه اما مطمئنم به یاد آن لحظات سخت زندگی شان می افتند که دلشان می خواسته کشتی زندگی شان در لنگری مطمئن توقف کند و آن لنگر مطمئن قطعاً نیرویی فراتر از نیروی فکر و تعقل آدمی است.

 

مرداب روح

 بی شک یکی از بهترن کتاب های روانشناسی که تا به حال خوانده ام، کتاب مرداب روح نوشته جیمز هولیس است. کتابی فوق العاده عالی که لبّ کلام این کتاب در جمله ای نهفته است که روی جلد این کتاب ذکر شده: رنج ها حرف های جذابی برای گفتن دارند. این کتاب بیان می دارد تمامی رنج هایی که انسان در زندگی با آن مواجه است و این رنج ها را احوال مردابی می نامد، باعث رشد و تعالی روح انسان می شوند اگر حرف و هدف آن رنج را با کندوکاو دریابیم.  

خلاصه ای مختصر از کتاب مرداب روح :

همه ما در خیالات خود هدف از زندگی را رسیدن به خوشبختی تصور می کنیم اما زندگی برنامه دیگری برایمان دارد. هدف زندگی از دید روانشناسی یونگ رسیدن به خوشبختی نیست بلکه یافتن معنای زندگی است. در زندگی رنج هایی می کشیم که این رنج ها راه رسیدن به معنای زندگی را برایمان فراهم می آورند. بنابراین رنج لازمه رشد و بلوغ رئحی است. بدون رنج، انسان ناآگاه، نابالغ، وابسته و ضعیف و محدود می ماند. وظیفه ما در قبال رنج ها و سختی های زندگی این است که آنها را زندگی کنیم، سرکوبشان نکنیم و آنها را به دیگران فرافکنی نکنیم.

سه عقیده و اصلی که می توان با پذیرش آنها به زندگی روحی وسیع تری دست یافت شامل سه اصل زیر می باشند:

اصل اول: ما بر خلاف خواست خود غالباً به پایین و به مکان های تاریک کشیده می شویم.

اصل دوم: در هر یک از احوال مردابی ( رنج های زندگی )، چالشی برای کشف معنای آن و تغییر رفتار یا نگرش مان نهفته است.

اصل سوم: از آنجایی که واکنش های ما به تنش های ناشی از مرداب ه، در اصل غیر ارادی است و به تجربه گذشته وابسته است، ناچاریم که حقیقت وجود خود را دوباره تجسم کنیم تا بتوانیم در زمان حال زندگی کنیم.

هنگام طی کردن مسیر عبور از مرداب توهم ناجی جادویی یعنی کسی که از دنیای بیرون ما را نجات دهد، باعث می شود ما را از سفر معاف کند. ما مشکلات خود را حل نمی کنیم زیرا زندگی مشکلی نیست که باید حل شود،، بلکه آزمایشی است که باید آن را زندگی کرد. کافی است برای معنایی عمیق تر و عمیق تر رنج کشید. چنین معنایی غِنا می بخشد.اندوه، مرگ، خیانت، شک، تنهایی، افسردگی، درماندگی، نومیدی، وسواس، اعتیاد، خشم، ترس و اضطراب به عنوان مرداب های روحی شناخته می شوند. در مواجه با مرداب ها و رنج های مختلف زندگی حضور دائمی گناه همیشه حس می شود. باید برای برطرف کردن این حس، انتخاب های نادرست خودمان را تشخیص دهیم و توانایی رها کردن آنها را داشته باشیم.

اندوه: بی شک یکی از عمیق ترین دردهای اندوه، حس ناتوانی است که به ما یادآور می شود کنترل ما به زندگی چقدر اندک است. انکار نداشتن اندوه کمکی به ما نمی کند بلکه می بایست فانی بودن همه چیز را پذیرفت و آنچه که در اختیار و کنترل ماست را تائید کرد.

مرگ: تجربه فقدان و مرگ فقط به دنبال از دست دادن چیزی ارزشمند به وجود می آید. وظیفه ما در این مرداب رنج آن است که ارزش آن چیزی را که به ما عظا شده است درک کنیم.

خیانت: خیانت تنها خیانت زن به مرد یا مرذ به زن نیست، بلکه هر کودکی ممکن است احساس کند که توسط محدودیت های والدین خود مورد خیانت واقع شده است. در این مرداب روحی باید بدانیم که انتقام گرفتن کمکی به ما نمی کند. کسانی که طعمه انتقام می شوند، اندوه خود را مجاز می دانند و تا ابد قربانی باقی می مانند. بخشش در هنگام خیانت تنها حرکتی است که می تواند ما را از زنجیر گذشته رها سازد.

شک: شک صورتی از ایمان تمام عیار است. دینداری روزمره ما بیشتر پیروی کورکورانه است تا شناخت. بنابراین باید رنج شک را متحمل شد. گاهی باید به تصویری که از خود داریم شک کنیم و یکبار دیگر اطمینان های ما در مورد خودمان را فرو بریزیم و وظیفه ما پذیرش اضطراب ابهامی است که شک با خود می آورد تا موهبت رشد را دریافت کنیم.

تنهایی: پیشرفت شخص در بلوغ شخصیتی، نتیجه مستقیم توانایی وی برای پذیرش مسئولیت انتخاب هایش، توقف شکایت از دیگران یا انتظار از آنها برای نجات یافتن و پذیرش درد تنهایی است و مهم نیست که این شخص چه اندازه در نقش های اجتماعی و رابطه ها قدرتمند باشد و همین تنهایی است که اجازه می دهد بی همتایی ما شکفته شود. پادتن تنهایی در آغوش کشیدن تنهایی است. بعضی از رابطه های ما شکست می خورند فقط به این علت که ما از آنها انتظار غیرممکن داریم، اغلب پشت عقد ازدواج، توهم ناخوداگاهی نهفته است که " آن دیگری " مشکل تنهایی مان را حل خواهد کرد. رابطه سالم فقط در صورتی ممکن است که شخص قادر باشد به عنوان یک فرد ِ تنهای ِ فردیت یافته، سر میز رابطه بنشیند.

افسردگی: وظیفه بی چون و چرای ما در مرداب افسردگی این است که به اندازه کافی آگاه شویم تا تفاوت میان آنچه را که در گذشته بر ما روی داده است و آن کسی که در حال حاضر هستیم را تشخیص دهیم. هیچ کس تا زمانی که اذعان نکند: " من آنچه بر من رفته است نیستم، من آنچه انتخاب می کنم هستم. " از لحاظ روان شناسی پیشرفت نمی کند.

درماندگی: درماندگی اعتراض روح است که انرژی را از ما می گیرد زیرا چگونگی سرمایه گذاری من را تایید نمی کند. غرش های روح هشدارهایی دوستانه برای تغییر زندگی ما هستند.

نومیدی: در سنت یهودی و مسیحی و نیز در دین اسلام نومیدی گناه است زیرا قدرت و اراده خدا را نادیده می گیرد. نومیدی به عنوان بدترین حالت حزن انگیز شناخته شده است زیرا به نظر می رسد هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد. حتی در اوج نا امیدی ممکن است فرد آرزوی مرگ کند. هرچند واقعاً نمی خواهد بمیرد بلکه بیشتر خواهان تحول ناگهانی است. وظیفه بی چون و چرای ما در برخورد با نومیدی حفظ تلاش و مبارزه و حرکت از جایگاه قربانی بودن به سوی قرمانی است.

وسواس: وسواس فکری است که با قدرت کافی به آگاهی حمله ور می شود تا اراده را ریشه کن کند. خاطره ناخوداگاه ما از عواطفی که غیرقابل تحمل هستند، وسواس را فعال نگه می دارد. باید درون وسواس به کندوکاو بپردازیم.

اعتیاد: فرد معتاد چه به مواد مخدر چه معتاد الکلی و چه معتاد پرخوری احساس می کند که در چرخ آهنین افکار و رفتارهای محکوم به شکست خود اسیر شده و این شخص بیش از هر چیز نیازمند کنترل خود است. وظیفه ما در حالت محزون اعتیاد این است که خطر تحمل غیرقابل تحمل را بپذیریم. هیچ جهنمی بدتر از اعتیاد نیست زیرا هیچ چیز در آن مسلم تر از خطای ما به نظر نمی رسد. باید اعتیاد را ساختارگشایی کنیم تا آن فکر آغازین و ناهمگنی را که در اعماق مان دفن شده است، پیدا کنیم.

خشم: خشم واکنش منظقی روح به زخم هایش است. زندگی فعلی ما هنوز توسط زخم های گذشته تعریف می شود. هنگامی که خشم خود را بپذیریم، خاستگاه آن را ردگیری کنیم و تاثیر آن را بر خود ساختگی مان ببینیم، آنگاه شاید از محدوده های گذشته رها شویم.

ترس و اضطراب: ترس و اضطراب بهای بلیط سفر زندگی هستند. بدون بلیط، سفری در کار نخواهد بود. بدون سفر، زندگی ای وجود نخواهد داشت. شاید از ترس و اضطراب تا جای ممکن بگریزیم اما به این ترتیب فقط از زندگی خودمان می گریزیم.

نتیجه :رنجی که جذب شود شخصیت را بزرگ می کند و به روان وسعت می بخشد. عبور از رنج فقط انتظار برای از بین رفتن تاثیرات مخرب مرداب نیست. عبور از مرداب ها وسعت دادن به خود از طریق شناسایی وظیفه پنهان مان در هر یک از احوال مردابی است. زندگی کردن یعنی رنج بردن از فقدان ها و ساکن شدن در مرداب ها تا بتوان کامل ترین مقیاس خرد را به دست آورد. یعنی دیدن آنچه فراتر از همه این رنج هاست و آن یافتن معنای زندگی است. معنا در رسیدن به مقصد نیست بلکه در خود سفر است. کودک درون میل دارد همان جای قبلی بماند و از ورود به دنیای ناشناخته سرباز می زند اما باید او را عبور داد.

چند جمله طلایی از کتاب مرداب روح

1- اکثر ما فقط زمانی رشد می کنیم که از نیروی غرور من کاسته شود.

2-آنچه در حیطه کنترل ما قرار دارد، شوق ِ یافتن ِ آنچه زندگی نکرده ایم حتی در تلخ ترین ضربه هاست.

3-رشد اغلب وحشت انگیز است اما رهایی بخش نیز هست و ارزش و معنا را به زندگی ما می آموزد.

4-مهم ترین وظیفه پیوند میان دو نفر محافظت از خلوت یکدیگر است.

5-هنگامی که به میانسالی می رسیم، اگر درون نگر باشیم می فهمیم تنها موضوع زندگی، خود ما هستیم. هر اندازه که از والدین، جامعه یا همسر خود به خاطر مشکلات شکایت کنیم، به همان اندازه در برخورد تکراری با خود اسیر می مانیم.

6-عاشق شدن از طریق همذات پنداری فرافکنانه اتفاق می افتد. آنچه که احساس خوبی در حالت عاشقی ایجاد می کند آن است که دیگری برای یک لحظه قادر به بازگرداندن قطعه های گمشده ما می شود. احساس وجد و سرخوشی برخاسته از آگاهی از تمامیت یافتن خودمان است. ظاهراً دیگری ویژگی هایی متفاوت از ویژگی های موجود در ناخوداگاه ما دارد.

7-آنچه را که می توانم به خوداگاه بیاورم و مستقیماً و به عنوان یک بالغ با آن مواجه شوم، مرا از اسارت ناخوداگاه در گذشته رها می سازد. ما به راستی درک می کنیم که چیزی مهم تر از آنچه از آن می ترسیم وجود دارد و نکته همین جاست. ما مهم تر از ترس هامان هستیم و این معنای شهامت است.