زمانی می پنداشتم زندگی طی کردن یک خط مستقیم از مبداء به مقصد است. مبداء آن تولد و مقصد آن مرگ و جهان دیگری است. در این مسیر مدرسه می رویم، بعد دانشگاه، ازدواج می کنیم، سرکار می رویم، بچه دار می شویم تا برسیم به پیری و همین و دیگر هیچ.
بعد از آن دریافتم که زندگی جنگ و مبارزه است و من جنگجویی هستم که باید در صحنه جنگ زندگی بجنگم تا بازنده نباشم. بعد از یک جایی به بعد فهمیدم من جنگجوی خوبی نیستم. من نیاز به یک نفر دیگر دارم تا بشود سپر من در جنگ زندگی و این گونه بود که به آدم های مهم، دوست داشتنی و قهرمان در زندگی ام تکیه کردم و خودم را پشت آن ها مخفی می کردم تا مبادا شمشیرها و نیزه ها و خنجرهای زندگی در قلب و روحم فرو روند و اگر در جنگ زندگی زخم یا خراشی هر چند کوچک بر می داشتم، نوای وامصیبتا سر می دادم که ای وای من چقدر بیچاره و بدبختم. چرا هر چه خمپاره و نارنجک است بر سر من فرود می آید!
و حالا می پندارم زندگی یک بازی است. بازی ای که گاهی سرشکستنک دارد. بازی که در آن گاهی طعم برد را می چشی و گاهی باخت را. زندگی بازی است که گاهی در برخی گونه های مختلف بازی تو را راهت نمی دهند. بازی که گاهی آنقدر به تو خوش می گذرد که سرخوش از لذت آن تا روزها به لی لی کردن می گذرانی و گاهی آنقدر در بازی حالت گرفته می شود که نه دلت می خواهد دیگر بازی باشد و نه هم بازی ای.
فکر و پنداره اکنون من این است. کسی چه می داند، شاید سال ها بعد نظرم راجع به زندگی چیز دیگری بود. تا آن موقع می خواهم در بازی های زندگی برای بردن بازی کنم.
خیلی تعبیر قشنگی از زندگی داشتی سمیه جان لذت بردم
خواهش می کنم گلم
تعبیر جالبی داشتی . من هم شاید نه کاملا به این ترتیب ولی در هر دوره از زندگی برداشتم از زندگی متفاوت بوده .
الان به بازی بودن دنیا بیشتر معتقدم و البته اینکه اینجا هر چی بکاری . همون رو برداشت می کنی .
آره این تعبیرهای مختلف رو منهم تازه بهشون رسیدم
لذت بردم هانی
آفرین
قربونت سمانه جون
سلام قشنگ بود . چه زیبا شاعر می گوید: زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست . هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود . صحنه پیوسته به جاست . خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد.(چقدر کامنتم فلسفی شد)
خوبه که فلسفی شد من هم فلسفه رو دوست دارم
ممنون
سلام .زندگی زیباست این ما هستیم که زندگی را خراب میکنیم با نگاهمون کارامون وچیزای دیگه .زندگی محل آمدوشده ما باید بدونیم اززندگی چی میخوایم .همین وگرنه زندگی سخت نیست آسونه چه خوب چه بد میگذره .خودمون نباید تلخش کنیم .
گاهی زندگی یه روی سخت هم داره که یا امتحانه یا از نادونی خودمونه اما آره زندگی زیبایی هایی همیشه در چنته داره
خیلی دلم میخواد فلسفه ی زندگی و این بازیها وبرد وباختاشو بفهمم!!؟
ی کمی به زندگی خودت و اطرافیانت نگاه کنی می فهمی
منم تو این سن به این نتیجه رسیدم که زندگی یه بازیه و همه آدما به نوعی بازیگرایی هستن که میخوان برنده بشن و بعضیا البته به هر قیمتی حاضرن برد رو نصیب خودشون بکنن
ممنون که هستی دوستم
ما می تونیم برنده باشیم و از برنده شدن بقیه هم خوشحال بشیم
خیلی زیبا نوشتی
ممنونم
دوست داشتم پستت رو سمیه!
قربان تو فاطمه جان قابل شمارو نداشت
منکه الان از بازی پرتم کردند بیرون
ترنم جان تو با این همه موفقیت توی زندگی ات چرا این حرفو می زنی
به جرات میتونم بگم که این پست یکی از بهترین و تاثیرگذارترین متنهایی بود که تا الان خوندم.
فوق العاده بود دوستم.
ممنونم شهناز جان
گفتم چون اسم وبت رو تهران نوشت انتخاب کردی شاید این لینک رو دوس داشته باشی پس تقدیمش کردم بهت:
http://www.cafetehroon.com/
ممنون خانمی من با آشنایی با همین سایت رفتم تهران گردی دیگه
ما متعهد شدیم که برای برد بازی کنیم
یادت نره
یادم نمیره حواسم هست
چه استعاره ی زیبایی از زندگی کردی ..
نگاه ماست که تعریف های مختلف رو برامون به ارمغان میاره ..
امیدوارم هر لحظه نگاهت غنی تر از لحظه ی قبل باشه ..
شاد باشی :))
ممنونم مریم جان شاد باشی همیشه
ببخشید همشیره! این مرحلهی ترشیدگی و شوریدگی بر کجای این تمثیلها از مراحل زندگی قابل تطبیق میباشد؟!
احتمالاً بازی زندگی باشه